شانزده تا

روز بعد فیلم بود واقعاً. روز قبل امیر سرنگ ۵۰ یادش رفته بود بگیرد و دوستم مجبور شد ده بار دارو را با سرنگ ۵ سی‌سی انتقال بدهد به سرم. این‌بار داروخانه جای سرنگ معمولی ۵۰ سی‌سی، سرنگ گاواژ داده بود. دوباره طفلک امیر برگشته سرنگ ۲۰ گرفته و ریتوکسی‌مب را منتقل کرد به سرم.…Continue reading شانزده تا

نه چنین زار که این‌بار افتاد

  آخرین ذره جانم را یکشنبه هشتم ماه بود که مصرف کردم. بلند شدم، رفتم وسط راهرو و چراغ‌ها را روشن کردم که امیر که آمد غصه نخورد من توی تاریکی مانده‌ام. ماندم همان وسط راهرو. که چظور بچرخم برگردم جای اول. که صدای آسانسور آمد و سیب با زهرا و علیرضا وارد شدند. جانم…Continue reading نه چنین زار که این‌بار افتاد

سوسن جعفری مادر شد*

پنجشنبه‌ای که گذشت، آرتین به دنیا آمد. اولین نوه پسری خواهر دوم. یعنی سیب و تسبیح هم عمه شدند. چند وقت پیش که عروس خواهرم گفت اسم بچه را می‌خواهند بگذارند آرتین، تلفظش برایم سخت بود و غیر معمول. کمی که گذشت فهمیدم چرا غیر معمول بود. آرتین شکل غیر معمولی از مارتین بود. حالا…Continue reading سوسن جعفری مادر شد*

بر خنگِ راهوار زمین

کامنتینگ غیرفعال است.   این ماه رمضان که برسد به انتها، دو سال است که راه نرفتن که هیچ، نایستاده‌ام. درد ناگهان از اردیبهشت آمد نشست بیخ لگنم، جایی که پای عروسک کودکی‌هامان را بزرگتری جا می‌انداخت و کم‌کمَک راه رفتن و بعدتر ایستادن حتی نتوانستم. تا شبهای بی‌خوابی از درد که امیر گوش به…Continue reading بر خنگِ راهوار زمین

از آتشی که می‌سوزدم …

زمستانِ سال هشتاد بود. دکترم آزاتیوپرین تجویز کرده بود [نامرد همان موقع فهمیده بوده من‌ دویک دارم، رو نکرده بود!] آزاتیوپرین پدر معده‌ام را بدطوری در آورده بود. هنوز‌ یادم هست که چطور آتشی مذاب را در معده و مری‌ام حس می‌کردم. هر چه می‌نوشیدم و می‌خوردم انگار که اژدهایی را در معده‌ام بیدار کرده باشد، می‌سوزاندَم. دراز به…Continue reading از آتشی که می‌سوزدم …

از درد‌ها

مفصل‌هایم درد می‌کنند. زانوها و مچ پاهام. درد کردنی که از وقتی ام.اس گرفته‌ام تجربه نکرده بودم. دردی که انگار از مغز استخوانم بیرون می‌زند و در استخوان‌هایم منتشر می‌شود. طوری که شکل و شمایل استخوان‌ها را می‌توانم مجسم کنم! دردِ خُشک و کش‌داری است. با کمپرس [آب] گرم آرام می‌گیرد ولی قطع نمی‌شود. دردی است که وامی‌داردَم داد بزنم.…Continue reading از درد‌ها