شانزده تا

روز بعد فیلم بود واقعاً. روز قبل امیر سرنگ ۵۰ یادش رفته بود بگیرد و دوستم مجبور شد ده بار دارو را با سرنگ ۵ سی‌سی انتقال بدهد به سرم. این‌بار داروخانه جای سرنگ معمولی ۵۰ سی‌سی، سرنگ گاواژ داده بود. دوباره طفلک امیر برگشته سرنگ ۲۰ گرفته و ریتوکسی‌مب را منتقل کرد به سرم. سرم را تنظیم کردیم و به خیر گذشت.

دکتر عمومی که برای ویزیت آمد، قبلش با خانم دکتر غلامی نامی فکر کنم متخصص مغز و اعصاب مشورت کرده بود. تقصیر ریتوکسی‌مب است این افت و خیز فشارخون ولی لا چاره. آزمایشها هیچ عارضه عفونی یا آلرژیک نشان ندادند. دکتر آیرملو می‌‌گوید آب و مایعات و میوه زیاد بخورم. موضوع این است این امر مستلزم این است مدام به امیر زحمت بدهم و من در زندگی جوری شخصیت برای خودم ساختم که از کسی برای کار شخصی کمک نگیرم. تغییر این رویه خیلی سخت است. هم برای من هم برای بقیه.

ربطی به تزریق در منزل هم ندارد چون از همان وقتی که تزریق ریتوکسی‌مب را شروع کرده‌ام، این حالات با نیستاگموس و تهوع، حتی گوش درد پیش آمده و کلی خرج بیخود کردیم. درباره تومور مارکر هم به دکتر عمومی که آمده بود گفتم. آن هم با تزریق ریتوکسی‌مب بالا رفت ولی نه دکتر آیرملو و نه دکتر ایمان ادیبی قبول نکردند.

حالا برنامه این است که مراعات هیولا را بکنم که تازگی به تنبک زدن علاقمند شده و هر جا که شد و طول و عرضش مجال داد هنرنمایی می‌کند.

هشت دوره تزریق ریتوکسی‌مب هم انجام شد، هیچی به هیچی.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.