دل در گرو و من مفلس. «کجا دانند حال ما» گروگانهای بی کس را؟ بداهه.
برچسب: شعرهایم
خانهام کجاست؟
تمام درها بستهاند یوسف من اما کام نمیخواهم میشود آبرویم بشوی؟ فی الدنیا و الآخره
پَستیهای آبگیر*
نگران پاییزم، نگران برگهایی که در قشنگترین رختهاشان رها میشوند. نگران بلندی پنجرههایی که خو نمیکنند به پردههای ضخیم، نگران دلتنگی چشمانم، و بی تماشایی روزهای کوتاه، نگران قلبی که، برای باران تنگ است، و قدمهایی که، دیگر روی برگهای مُرده نخواهند نشست.. سوسن جعفری ـ شهریور نود و چهار ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ * در مقابل…Continue reading پَستیهای آبگیر*
میخواهم بانوی خودم باشم! نه فمینیست تو!
فیالبداهه سروده شد! ۱. زنانگیات را به من بده! دستهایت را از هم بگشای و بگذار پرندهی شهوتم میان آویزانیی مادرانهی سینهات تخم بگذارد. اینگونه که چون شاخساری کهن ایستادهای، میان دامنت آن پشتههای دیرینهای که سر پایت نگاه میداشتند را به من ببخش تا تو را به «تجدّد» برسانم. به آن شعار…Continue reading میخواهم بانوی خودم باشم! نه فمینیست تو!
بمانی نازنین تا بمانم؟…
« می گم: تو رو با تمام دنیا عوض نمی کنم! لبخند می زنی و محکم تر بغلم می کنی … می گم: تو رو با اون دنیا هم عوض نمی کنم! ابروهات رو بالا میندازی و با یه نیشخند نوک دماغم رو می گیری و می گی: تُرکی دیگه! می خندم و می گم:…Continue reading بمانی نازنین تا بمانم؟…
گلایه
می دانی! لحظاتی هستند که می خواهی نباشی…یا حداقل اینطور نباشی…جور دیگری…دلت می خواهد شاید حتی یک شاخه گل باشی…نه! شاید آن موقع هم دلت بخواهد گل دیگری باشی…حتی شاید دلت بخواهد آنوقت پروانه شوی…و بعد شمعی…و شاید شعله ای………..فقط دلت می خواهد اینی که هستی نباشی!!! و من دلم میخواهد هرگز عاشقت نمی شدم!!!…Continue reading گلایه
به سراغ من اگر میآیید …
خوب من سلام! شب است،خسته ام…خوابم می آید و درست زمانیکه سرم گیج می رود و چشمانم باز نمی مانند؛دلم هوای نفسهایت را می کند و دستم هوای نوشتن برای روحت… شب است و من آرزومند شانه هایت و شراکت دلت در خوابهایم و تو کینه توز و حسود از دل بی پروا و…Continue reading به سراغ من اگر میآیید …