از نوشته‌های قدیمی -۲

اگر روزی به‌خود بیایم و چیزی از‌خود نیابم، آه چه دردآور روزی خواهد بود … ای دوست که لحظه‌های تنگ عذاب‌آوری را برای به‌چنگ‌آوردن دل‌ت تحمل کرده‌ام، لحظه‌ای در من توقف کن و ببین که چه‌قدر از تو بیزارم!

من غمگینم. وقتی می‌پرسی پاسخی ندارم، ولی برای دل‌ کم‌طاقت بی‌تاب تنهایم، فقط می‌گویم که عاشق‌پیشه‌ای ناکامم!

ناکامی من در عشق، چونان نور لرزان و بدون گرمای شمعی است که در شب‌های سرد زمستانی جز آن به امیدی دسترس‌ت نباشد و چه نکبت‌بار است دل‌باختن به معشوقی که به‌کس دیگری می‌اندیشد، چه عذاب‌آور است صید صیادی باشی که هوس‌ صید نکرده‌باشد … افسوس که من مارتین را گم‌کردم …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.