مناظره‌ی احسان نراقی و اسماعیل خوئی -۱

 

 گاهی می‌شود که از کتاب‌خانه‌ی نازنین برادرم کتابی ازاین دست پیدا کنم که آنقدر صفحات‌ش زرد و تُرد شده باشند که بترسم از ورق زدن‌شان، اما عطش سیری‌ناپذیرم، لذت مناظره‌ای دو محقق، دو شرقی در باب آزادی شرقی و آزادی غربی، این کشش وصف‌ناپذیری که گفتگو را امتدادی ناگسستنی می‌بخشد، شاید بی‌تابی‌ی چنین جنون‌آوری بدهدت که بخوانی و بخوانی و بخوانی …
دلم می‌خواست بیشتر از این از کتاب بنویسم، اما نوشتار چنان همبسته و ناگسستنی است که اگر می‌خواستم باید همه‌ی کتاب را می‌آوردم. ناگزیر، این چند بند را می‌گذارم اینجا، اگر تا، کسی دوست داشت، برای خواندن‌ش، که، بی‌شک خالی از لطف نیست، اقدام کند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نراقی ـ اما من معتقدم که تمدن غرب «ذاتاً» ستمگر است. بعداً خواهم گفت چرا این حرف را می‌زنم. فعلاً تو دنباله‌ حرف‌هایت را بگو.

خوئی ـ داشتید می‌گفتید، یا من این‌گونه شنیدم، که،در غرب، «فرد» تنها «خود» را می‌بیند در آئینه‌ «آزادی» همگان؛ اما، در شرق، «فرد» خود را تصویری از «همگان» می‌یابد در آئینه‌ «آزادی». درست می‌گویم؟

نراقی ـ آری.

خوئی ـ اما این درست است ‌آیا؟ فردوسی، در نزدیک به پایان شاهنامه، در «نامه‌ رستم فرخ‌زاد»، بی‌گمان، به مردمانی از ایران، از شرق، می‌اندیشد، آنجا که می‌گوید: «زیان کسان،از پی‌ سود خویش، بجویند و دین اندر آرند پیش …» … و، از سوی دیگر، مردان بسیاری را داشته‌ایم، در کشورهای غربی، که دست یا دل‌شان در بخشایندگی، از این سخن« نی‌چه» نیز فراتر می‌رفته است که:«هرچه می‌بخشم،توانگرتر می‌شوم». … و در غرب اگر، از سوی دیگر، مردان«خسیس» مولیر، گیرم در جامه‌های دیگر، هنوز نیز هستند، در شرق نیز، باری،«حاجی‌آقا»های هدایت، گیرم در جامه‌های امروزی‌تر، هنوز، همچنان از بیدادک‌های خویش سود می‌برند.
و، پس،سخن بر سر «فرد» نیست، یا بهتر آن است که سخن بر سر«فرد» نباشد. ما، بیشتر، با «جامعه‌»های غربی رویاروئیم تا با «فرد»های غربی. و این نیز، باز، همه‌ی حقیقت نیست. ما، بیشتر با «حکومت‌»های غربی رویاروئیم تا با«جامعه»های غربی. . و این نیز، باز، همه‌ حقیقت نیست. ما تنها با «برخی» از «حکومت»‌های غربی رویاروئیم، نه با همه‌ آنها. …

آزادی،حق، و عدالت/مناظره‌ اسماعیل خوئی با احسان نراقی/انتشارات امیرکبیر/چاپ دوم:۱۳۵۷/ص۹۱-۹۴

از این به بعد بحث بر سر « تمدن آتنی» و « آزادگی آتنی» و « تمدن شرقی» و « آزادگی شرقی» آنقدر زیبا پرداخته می‌شود که متاسفانه نمی‌توانم اینجا بیاورم.

نراقی ـ … داشتم می‌گفتم: اینقدر سعی نکن که همه‌ گناه‌ها را به گردن « حکومت‌های غربی» بیندازی و «مردم غرب» را از هر نظر تبرئه کنی … فعلاً ، همین‌قدر بگویم که تنها استالین نیست که مسؤول آن‌همه کشت و کشتار است. استالین به راه لنین رفت؛ و لنین هم پیرو مارکس بود. دیکتاتوری پرولتاریا و آن‌همه خشونت حزب را، در حقیقت، مارکس پایه گذاری کرد. بوکانین، صد و بیست سال پیش، در نامه‌ای به مارکس، نوشت:«آقای مارکس! من برای شما احترام قائلم.اما افکار شما مرا در مورد آزادی‌ انسان به وحشت می‌اندازد.» … هیچ‌وقت فکر نکن غرب دوبخش دارد: و یک بخش آن سرمایه‌دار و زورگو و غیرانسانی‌ست، ولی بخش دیگر آن بزرگوار و عادل و دلسوز ملت‌های ستمدیده‌ شرق است.نه! هیچ بخشی از غرب با ملت‌های شرقی احساس همبستگی نمی‌کند. … ژان‌پل سارترها را نمی‌توان یکسره انکار کرد:نه فلسفه‌اشان را، نه همه‌ کارهاشان را، و نه حتی اخلاق سیاسی‌شان را. ولی معنای این حرف این نیست که ما تصور کنیم سارتر قادر است به تمام بشریت به یک چشم نگاه کند.سارتر نیز، مانند هرکس دیگری، تحت تأثیر تعصبات شخصی و ملی‌ خویش است …

خوئی ـ … نخست اینکه، پیش از این هم گفتم، من از روشی در اندیشیدن پیروی می‌کنم که مرا از شتاب‌کار بودن در رسیدن به داوری‌های کلی باز می‌دارد. دوم اینکه من به هیچ روی و در هیچ‌جا نگفته‌ام که غرب« تنها دو بخش دارد». غرب، من می‌گویم، چندین و چند بخش دارد.به شماره‌ فرهنگ‌های غربی گوناگون، در حقیقت، غرب‌های گوناگون داریم. … سوم این‌که من با آقای سارتر، به هیچ‌روی، میانه‌ای ندارم. … چهارم این‌که از کارهایی که هشت تا دارودسته یا حزب غربی و شانزده تا سارتر و سیمون دوبوار و نهصدوپنجاه‌وشش عدد روشنفکر غربی کرده‌اند و می‌کنند نمی‌توان، و نباید، درباره‌ رفتارها و ویژگی‌های اجتماعی و فرهنگی‌ «همه»‌ی مردم غرب نتیجه‌های کلی گرفت. فلان روستائی غربی، برای نمونه، چه کاری به این کارها دارد؟ یا فلان …

نراقی ـ به این انسان‌دوستی تو احترام می‌گذارم. این، در حقیقت، یکی از خصلت‌های شرقی است. ولی در نظر داشته باش که من هم، در سخن گفتن از « یکپارچگی‌ی غرب»، به «همه»‌ مردم غرب نظر ندارم. من دارم از غرب متفکر، از غرب روشنفکر، از غرب صاحب حزب، از چپ تا راست، حرف می‌زنم. … چنان که پیش از این هم گفتم، ما شرقیان، به خصوص ما مسلمانان، تا هنگامی که امتیاز یا موقعیت خاص را «حق» خود ندانیم، در راه رسیدن به آن اقدامی نمی‌کنیم. و این در حقیقت یکی از جنبه‌های « آزادگی‌» شرقی است. …. این روحیه‌ی سرسپردگی به «حق» را نه تنها در «جامعه‌»‌های شرقی، بل که، در «فرد» شرقی نیز می‌توان دید. ما شرقیان به «اخلاق» سر سپرده‌ایم. … در غرب، آزادی چیزی جز آزادی‌ «مسابقه» نیست. و،در این مسابقه، امتیاز یا جایزه تنها به «برنده» داده می‌شود،نه صاحب «حق»! …

خوئی ـ آری.« هدف عذرخواه هر وسیله‌ای‌ست.» …

آزادی،حق، و عدالت/مناظره‌ اسماعیل خوئی با احسان نراقی/انتشارات امیرکبیر/چاپ دوم:۱۳۵۷/ص۱۶۹-۱۷۲

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* اینجا بحث‌های خوبی هست برای خواندن واندیشیدن … هر چند به نظر آقای جامی عشگ و مرق هنوز وبلاگ نشده است به آن معنا!

** من شدیدا از شدیدن خوش‌م آمده! این‌که چرا؟! بماند!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.