کابوس

 

«… ممکن است فقط اندکی دستش را در دستم بفشارم و یا به او اجازه‌ دهم پیشانی‌ام را ببوسد. بقیه‌اش مال قصه‌هاست …»

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

دست‌م را رها می‌کنم، توی تاریکی همیشه ترسیده‌ام، توی تاریکی نمی‌توانم ببینم کدام طرف نگاه می‌کنی … دست‌هایت را نمی‌بینم که از کجای تن‌م سقوط خواهند کرد … دست‌م را می‌گذارم روی دهان‌م، پشت دست‌م را به دندان می‌گیرم، چیزی توی تمام تن‌م می سوزد، چیزی در من شعله می‌زند … صدای گیتار شب را پر کرده است …

 

کنارم که این‌طور می‌نشینی، قلب‌م توی چشم‌هایم قالب تهی می‌کند. دست که می‌گذاری زیر سرت و سرت خم می‌شود روی صورت‌م، نگاه‌هایم را نمی‌شود پنهان کنم، نه. نمی‌شود … غم را توی دهان‌م مزه‌مزه می‌کنم، طعم لب‌های تو را دارند وقتی دروغ می‌گویی … وقتی … وقتی …

 

کنار پنجره‌ی بلندت ایستاده‌ام، دست‌م را رها می‌کنم، دامن توری‌ی بلند ساتن را مشت می‌کنم، دانه‌های برجسته‌ی گل‌بته‌های آویزان، خورد می‌شوند توی دستم … شانه‌ام سنگین می‌شود، می‌نشینم پای حُسن یوسفی که گلدان‌ش شکسته است، زیر پاهایم خاک گوله‌گوله شده است، بوی مرده‌گی پر شده است توی دماغ‌م … دست‌م را می‌گذارم روی چشم‌هایم …

پرده‌ها را خوب بود اگر ضخیم می‌دوختم. پرده‌ها باید کلفت باشند، نور نشود عبور کند از توی دهان‌م، وقتی مچاله می‌شوم از ترس توی آغوشت‌، بغل‌ت که جمع می‌شوم از ترس سایه‌های بلند .. سایه‌ی ساقه‌های رقصان تاک، خوشه‌های مستأصل انگورهای نارس، آیینه‌های سبز توی هوا، تاب می‌خورند … حال‌م از این همه سبزی به هم می‌خورد … حال‌م از بهار و تابستان … حال‌م از تکرار روییدن‌ها مکرر به هم می‌خورد. پای‌م را بلند می‌کنم با دست‌م و می‌گذارم روی زانوی پای دیگرم، دستم را جا می‌گذارم بین تلاقی دو زانوی بسته، سرم را رها می‌کنم میان لب‌هایت، پشت گردن‌م از نفس‌هایت داغ می‌شود. آرام که صدایم می‌کنی را … نقطه سر خط! پرده‌ها را ضخیم باید دوخت، به مادر می‌گویم از پرده‌های توری بدم می‌آید وقتی نمی‌خواهم شکل ماه می‌افتد توی چشم‌هایم، نصف شب، وقتی می‌ترسم ماه برم دارد ببردم تا خودش، ماه تی‌تی … دم گربه تاب می‌خورد توی گردی‌ی ماه، ماه دیشب کامل بود. داشت کامل می‌شد … گرد بود … دیشب من توی بغل‌ت گریه می‌کردم!

 

عروسک‌م را داداشی انداخته بود توی حوض، موهایش سفید بود، کلافه‌ای از نخ‌های کوک سفید … یکی یکی دوخته بودم روی سرش، پوست تن‌ش هم سیاه بود با خال‌های سفید … عروسک‌م خیس شد و سنگین شد و رفت زیر آب، زیر ماهی‌های گل‌سرخی … سیاهی‌های مواج توی آب، زیر انبوهی از جلبک‌های شناور و سبز … سبز شفاف! عجیب شفاف توی حوض که افتاد. داداشی موهایش را باز کرده بود و روبان قرمزشان را انداخته بود توی آب … ماهی گرفته بود به دهان‌ش، عروسک‌م سنگین شد و خیس شد و رفت پیش ماهی‌ها، آب‌کش را برداشته بودم و از ترس دامن‌م را مچاله کرده بودم توی بغل‌م، ظهر بود و آفتاب داغ بود و ماهی‌ها آمده بودند نزدیک به صورت‌م، با چشم‌های قلمبیده، دم‌های سفید … سیاه. عروسک‌م موهایش سفید بود، نخ کوک‌های سفید. توی آب که فرو می‌کردم دست‌م را، آب تاب می‌خورد لای موهایش، شکل موهای‌م ریخته بود تاریکی شده بود صورت حوض. تاریک که بود می‌دیدم، خال خال‌های سفید تن‌ش را، … دست‌م را می‌ترسیدم ببرم توی آب. سرد بود آن زیرها، و لزج می‌مالیدند ماهی‌ها به بازویم، کف لزج بود از جلبک‌های سبز شفاف … دست‌م را گذاشته بودم روی دهان‌م، بالا آورده بودم توی حوض.

 

پرده را می‌کشم روی صورت‌م، ضخیم است. لباس‌هایم را درآورده‌ام. سرد است و تن‌م مور مور می‌شود. تکیه که می‌دهم به دیوار روبروی پنجره، پاهایم را جمع می‌کنم زیر شکم‌م، مچاله می‌شوم توی بغل دیوار، پرده‌ها را کشیده‌ام. بوی رنگ پیچیده است توی اتاق‌م، سیاهی‌ی دیوار مالیده است به تن‌م. دست‌هایم را می مالم به صورت‌م، پشت سیاهی‌ی شیشه‌ها، پشت سیاهی‌ی دیوارها … پشت سیاهی ماه … چشم‌هایم را می‌بندم. صدای پا می‌آید و گرد می‌چرخد دور تن‌م. نفس‌م را حبس کرده‌ام توی مشت‌م، توی کف دست‌م داغ می‌شود.

جلوی چشم‌های تو تاریک می‌شوم …

                                                       ـــــــــــــــــــــــــــــــ

* به من نگو نبینم! می‌بینم و کاش نمی‌دیدم … که چطور می‌افتم از بلندی‌ی دست‌های تو … به من نگو می‌شود افتاد و نشکست، می‌شود دل بست و نگسست … می‌شود چشم‌ها را بست و بو کرد … من بوی عشق را می‌فهمم … بوی درد را هم … بوی رفتن‌ها و آمدن‌ها را … به من نگو وقتی خسته‌ام که دوست‌م داری … گفته بودم که: «می‌گذارم دوستم بداری … و لحظه‌ای که از من غافل شدی را برای برافروختن آتشی دوباره در تو از تو خواهم دزدید … تمام لحظه‌هایی که از من غافل شوی … در تو خواهم جوشید …» …

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.