منی آخدارما وفاسیز!

«… در خانه‌ی شماره ۱۹ فقیر باگان‌لان به صدا درآمد. انور بود. پل‌لامبر مرد ناقص‌العضو جذامی را کمک کرد تا از آستانه‌ی در گذشت و او را روی حصیری از الیاف برنج که بر آن می‌خوابید نشاند. مرد جذامی اوقات خوشی نداشت.

انور بعد از نشستن با به هم چسباندن کف دست‌های ناقص و بالا بردن آنها برای احترام با لحنی التماس‌آمیز گفت: برادر بزرگ، آمده‌ام از تو درخواست کنم کاری برایم انجام بدهی.

ــ من برادر تو هستم هر کاری که باشد انجام می‌دهم.

ــ خیلی خوب. خواهش‌م این است که پیش «پولی» رفته به او بگویی که من می‌خواهم با «میتا» ازدواج کنم.

و لامبر حیرت زده گفت: «میتا؟ اما میتا زن اوست! …»

شهر شادی/دومی‌نیک لاپیر/ترجمه غلامرضا سمیعی/ص۳۷۵

* این پسرک، امیرحسین وردست عمو پورنگ، عجب هنرمندی می‌باشد! چقدر مشتی ادای «پورمخبر»را در می‌آورد که خوشم‌ می‌آید وقتی چشم‌هایش را گرد می‌کند و زل می‌زند به دوربین!

** خانم ش. می‌گوید آقای دکتر حیدرزاده گفته‌ می‌خواهد مرا از نزدیک ببیند و با هم برویم بخش  R&D (مرکز تحقیقات و توسعه) را از نزدیک ببینیم تا تصمیم بگیرم می‌توانم آنجا همکارشان باشم یا نه؟ …  حال‌م خوش نیست …

*** زلیخا ابراهیم‌زاده:

«آیریلیغ سالدی ایاخ‌دان /جدایی از پای‌م انداخت

أولومی گوردوم أوزاخدان /مرگ را از دور دیدم

من اولن‌نن سونرا توپراق /پس از مُردن من

آلتین آخدارما وفاسیز /زیر خاک را نجوی بی‌وفا

(در بیت دوم، برای رعایت وزن شعر، کلمه‌ی خاک از ابتدای مصرع آخر به اول مصرع سوم منتقل شده است)

صدا را از اینجا دانلود کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.