عادت نمی‌کنم بد نمی‌شود.

کاش می‌شد گذشت … گذشت و ندید که بود و نبود … غیر از خود/م هیچکس نبود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دست‌هایم را می‌گذارم روی صورت‌م. نگاه‌ت را گیر می‌اندازم میان انگشتان‌م. تار. حس غریبی می‌گوید تو نیستی و من بیهوده می‌پندارمت، هست. تو نشسته‌ای میان توده‌ای متراکم که می‌خزد و می‌خیزد و من نشسته‌ام کمی دورتر، رو به روی تو که نمی‌بینی‌ام. مست. گوی سفید غلتان را گرفته‌ای میان سینه‌ات زن. من به تماشای زن‌ها، مرد. تو می‌گویی بگذار برود، می‌رود. چه بخواهی، بخواه تا برود. آزاد شو! آزادی خوب است. می‌گویم:«دوست‌ش دارم!» چقدر ایمان داری؟ ندارم؟ ندارم یا فکر می‌کنم ندارم یا دارم کم کم باور می‌کنم دوستش ندارم. ندارم. حسی دارد در من بزرگ‌تر می‌شود و آن حس بزرگ است و مرا بزرگ می‌کند و با خود بالا می‌برد و چشم‌هایم هم. گشاد. تو دیگر ننشسته‌ای میان توده‌ای متراکم خزنده، داری گریه‌ می‌کنی. یا نه، بغض کرده‌ای و ایستاده‌ای و من نشسته‌ام. تو ناراحتی و من دل‌م می‌گیرد. تو غمگینی و من غصه‌ام می‌گیرد. باید بگذارم می‌گذارم بروی. تو خواهی رفت و خوب می‌دانیم که می‌روی و این رفتن، رفتنی نیست که بازگشتی داشته باشد، نه. ندارد. هم تو ایستاده‌ای و هم من، رو به دریاچه، مرغان‌ش بلند. بالا دارند می‌چرخند، باد بال‌هایشان را تاب می‌دهد، خنک. چرخ می‌خورند گرد بالای سر ما. نور افتاده است توی چشم‌هایم. کم سو. آب بر می‌گرداندم به سمت تو. گریه می‌کنی. یا چشم‌هایت خیس است شاید. شاید هم نه. دماغ‌ت را بالا می‌کشی دارم باور می‌کنم گریه کرده‌ای. یک‌بار. پیش من. یک شب. یک روز. یک ساعت، شاید هم کمتر. بیشتر. گریه نمی‌کنی. دیگر باور نمی‌کنم. گریه که کرده بودم باور نکرده بودی. تلخ.

با همان لب بوسیده بودی. با همان دست. نوازش‌م کرده بودی؟ با همان دست. با همان چشم. خیس. من نمانده بودم. نمی‌خواستم بمانم. مردد بودم یا مصمم. فرقی نمی‌کرد. ندارد. چه می‌توانستم بکنم؟ زن می‌گفت برو. می‌رفتم. کسی گفته بود نخ اعتماد پاره می‌شود. گفته بودم گره می‌زنیم. گره بزن. می‌زنم. گفته بود نمی‌شود. مثل اول‌ش می‌شود؟ نمی‌شود! نه. می‌شود گره زد ولی مثل اول‌ش؟ پاره شده بودیم. همه چیز پاره شده بود. جز عهدی که بود یا هم نه. نبود؟ من فکر می‌کردم بود و تو فکر کردی نیست. از اول‌ش هم نبود؟ چرا من فکر می‌کردم هست. محکم؟ بود. با همان دست گره می‌زنی؟ با همان لب. همان چشم خیس است. همان. خیس.

کوتاه می‌شود. اینطور گفته بود. کوتاه. بی‌ریخت شاید. چه فرقی می‌کند؟ یکی از همین‌ها می‌شود. گفته بودم بشود. می‌شود. گفته بود نه. و نه را بلند گفته بود. خیلی بلند. خیلی بلند گفتم نه. گفتی نمی‌فهمی و من همیشه نمی‌فهمیدم. ولی بو را می‌فهمم. بوی بد. بوی خوب. بوی بد بلند است. بوی بد تُند است. بوی بد سریع منتشر می‌شود. جاری است. بوی بد را می‌فهمم. می‌فهمیدم. فهمیده بودم. بوی بد تلخ هم هست. ته گلو را می‌سوزاند. چشم‌ها را خیس. تَر. نم‌دار. می‌کند. کُند است. هم تُند است هم کُند. تُند می‌پیچد و کُند رفع می‌شود. رفع نمی‌شود. می‌شود؟ بود. من بوی بد را فهمیدم. خوب فهمیدم که بد است. بد همیشه بد است. خوب گاهی بد می‌شود. تو خوب بودی. فکر کرده بودم. یا هم بودی. بودی؟ نبودی. بد که می‌شود دیگر بد بود. خوب نبود. من گفتم بود. باید قبول کنیم بودی. بوی بد آمد. تُند بود. تلخ. بوی بد می‌پیچید و من لرزیده بودم. سرد نبود. ترسیده بودم. تاریک نبود. چشم‌هایم خیس شد. گریه می‌کردم. تو می‌خندیدی. گریه هم شاید. شاید گریه کرده بودی. پیش من نه. ندیدم. مرد که گریه نمی‌کند. مَردْ!

بد همیشه بد نیست. ولی خوب همیشه خوب نیست. بد می‌شود بد. دنیا پُر از بد است. آدم بد است. لجن است. لجن بوی بد دارد. متعفن است. تعفن. بوی بد دارد. دماغ‌م دارد به بد عادت کرده است. بوی بد را می‌شود عادت می‌کند. یادم می‌رود. رفت. گفتم یادم برود. رفت. می‌رود. سگی در دور دست پارس کرد. ماه آمد بالا. تاریک شد. شب شد. تاریک. من نشستم. تو ایستاده بودی. دماغ تو هم عادت می‌کند. کرده است. دماغ همه عادت می‌کند. دماغ خیلی تُند عادت می‌کند. عادت می‌کند خیلی بد است. بد. همه چیز آخرش بد است. همه چیز در آخر بد می‌شود. خوب است؟ این جمله بهتر است. بهتر.

می‌ترسم. تنها. می‌لرزم. سرد. نیستی. هست. من می‌روم. می‌روی. همه می‌روند و همه‌ی دماغ‌ها عادت می‌کنند. آدم‌ها عادت می‌کنند. آدم‌ها به همه چیز عادت می‌کنند. همه چیز آخرش بد است. عادت کردن به همه چیز بد می‌شود. عادت می‌کنیم بد است. آخر همه چیز بد است. حالا گره نزن. بد است. بی‌ریخت یعنی بد ریخت. ریخت بد، بد است. نباید به بد عادت کرد. نباید گره زد. گره بد است. گره بد ریخت است می‌کند. گره نمی‌زنم. پاره شدن بد است. پاره شدن بی‌ریخت می‌کند. بی‌ریخت شدن بد می‌شود.

عادت نمی‌کنم خوب است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* امروز بعد از شیفت کاری که همراه برادرم رفتیم سیزده را به در نماییم. یاد آن کارتون اردکانه افتادم به اسم زباله ساز فکر کنم. دقیقاً به همان ترکیب و تشکیل و همه لحاظ!

** بادبادک خریدیم و بادبادک هوا کردیم و از مادر پرسیدم بادبادک به ترکی چه می‌شود؟ گفت:وردو-وان!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.