۱. « مجهول ماندن رنج بزرگ روح آدمی است. یک روح هر چه زیباتر است و هر چه داراتر، به آشنا نیازمندتر است. حتی خداوند نیز دوست دارد که بشناسندش، نمی خواهد مجهول بماند. مجهول ماندن است که احساس تنهایی را پدید می آورد و درد بیگانگی و غربت را.
هر انسانی کتابی است چشم به راه خوانندهاش …»
دکتر علی شریعتی
۲. «آنان که در مذهب سختگیرترند، غالباً همانها هستند که از مذهب میبُرند. آنان گمان میکنند که از سَر ِ عشق به آزادی است که چنین کاری میکنند، اما، عشق به پاکی است که محرّک ایشان است ــ سودای حقیقت پاک، دور از سازش!»
رومن رولان/جان شیفته/ص. ۱۳۸۷
۳. در انتهای راهی بیعبور
گذشتن تو را انتظار میکشم
با چشمانی بینگاه
باز آمدنت
به طلوع ماه
در انتهای شب،
و تکرار مهربانیات
شکفتن نرگس پژمردهایست
خوبترین ترانهها
وقف صدای خفتهات
در پیچ کدام جاده،
خسته ماندهای؟
در پس کدامین دیوار،
به اندوه گریستهای؟
در قاب کدامین چشم
اسیر مِهر گشتهای؟
که ابرهای خستهی چشمانم
بارشی دوباره میخواهند؟
۴. کسانی که ادبیات ارزشمند را طالب هستند، کسانی که از داستانهای عالی استقبال میکنند، کسانی که به ظهور نویسندههای «خوب» هنوز ایمان دارند، «آویشن قشنگ نیست» را بخوانند!
نویسنده: حامد اسماعیلیون/انتشارات ثالث/ کاندید جایزهی روزی روزگاری
۵. «زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچهی «اکنون» است.»
سهراب سپهری
۶. وقتی نتوانستم بنشینم روی مبل، چون نه پاهایم اطاعت کردند و نه دستهایم، ناگزیر خود را رها کردم و افتادم روی زمین. هادی کوچولو گفت:«عمه افتاد!» پاهایم را دراز کردم، گفتم نه! میخواهم روی زمین بنشینم.
«در خداوندیات مردّدم!»
باید برای منیره نامه بنویسم …
۷. کسی گفت:«چیزی در تو، توی ذوق میزند! اینکه داری خودت را لوس میکنی. داری از بیماریات استفادهی ابزاری میکنی …» نرم و آهسته گریه کردم …