سه گانه

۱. «آزادی آن آزادی است که بگویی دو بعلاوه دو می‌شود چهار. این قضیه که تصدیق شود، سایر چیزها به دنبال آن می‌آید.»

۲. ــ قبلاً هم این‌کار را کرده‌ای؟

+ البته. صدها بار … خوب به هر حال، سی چهل بار.

ــ با اعضای حزب؟

+ آره، همیشه با اعضای حزب.

ــ با اعضای حزب مرکزی؟

+ نه. با آن خوک‌ها نه! اما خیلی‌ها هستند که با گیر آوردن کوچکترین فرصت، این کار را می‌کنند. آنچنانکه می‌نماید مقدس نیستند.

قلب وینستون از جا جست. دخترک این کار را سی چهل بار انجام داده بود. ای کاش صدها و هزارها بار این کار را می‌کرد. هر آنچه نشانی از فساد با خود داشت، همواره از امیدی وحشی سرشارش می‌ساخت. …

ــ گوش کن! هر چه با مردان بیشتری بوده باشی، بیشتر دوستت می‌دارم. می‌فهمی؟

+ آره، کاملاً.

ــ از عفاف بیزارم. از نیکی بیزارم. می‌خواهم سر به تن فضیلت نباشد. می‌خواهم آدم‌ها تا مغز استخوان فاسد شوند.

+ در این صورت عزیزم، شایستگی‌ات را دارم. تا مغز استخوان فاسدم.

.

.

.

… وینستون با خود گفت که حرف جولیا عین حقیقت است. بین عفاف و هم‌رنگی سیاسی، پیوندی مستقیم و نزدیک برقرار بود.

۳. در سراسر تاریخ مکتوب، و شاید از پایان عصر نوسنگی، سه گونه آدم در دنیا بوده‌اند: بالا، متوسط، پایین.  آن‌ها به راه‌های فراوان به طبقات فرعی تقسیم گشته‌اند، اسامی بی‌شمار و گوناگونی گرفته و شماره‌ی نسبی آنان، همین‌طور گرایش آنان به یکدیگر، از عصری تا عصر دیگر تغییر یافته است. اما ساخت اصلی اجتماع هیچگاه تغییر نیافته است. حتی پس از تحولات عظیم و تغییرات به ظاهر برگشت‌ناپذیر، همواره همان نقشینه‌ی خود را بر جای نشانده است، درست مانند دستگاه گردش‌نما که به رغم رانده شدن به هر سو همواره تعادل خود را باز می‌یابد.

هدف‌های این سه گروه کاملاً سازش‌ناپذیر است. هدف گروه بالا این‌ است که سر جای خود بماند، هدف گروه متوسط این است که جای خود را با طبقه بالا عوض کند. هدف طبقه پایین، زمانی که هدفی داشته باشد ــ چون خصلت پایدار طبقه‌ پایین این است که خرکاری چنان از پا درش می‌آورد که، جز به تناوب، از آنچه بیرون از زندگی روزمره است آگاهی ندارد ــ این است که تمام تمایلات را در هم شکسته و جامعه‌ای بیافریند که در آن همه‌ی انسان‌ها برابر باشند. به این ترتیب در سراسر تاریخ مبارزه‌ای که خطوط عمده آن یکسان است، پی در پی تکرار می‌شود. دوره‌های دیرپایی، طبقه بالا به ظاهر در امن و امان بر سریر قدرت تکیه می‌زند، اما همواره دیر یا زود لحظه‌ای پیش می‌آید که ایمان به خود یا شایستگی حکومت کردن یا هر دو را از دست ‌می‌دهد. آنگاه است که به دست طبقه متوسط سرنگون می‌شود. طبقه متوسط در این گیر و دار، با تظاهر به این امر که برای آزادی و عدالت می‌جنگد، طبقه پایین را در کنار خود چای می‌دهد. به محض رسیدن به هدف، طبقه پایین را به وضعیت بردگی دیرین برمی‌گرداند و خود طبقه بالا می‌شود. در حال طبقه متوسط تازه‌ای از یکی از این دو طبقه، یا از هر دو منشعب گشته و مبارزه از سر گرفته می‌شود. از این سه گروه، تنها طبقه پایین است که حتی بطور صورت گذرا هم در رسیدن به هدف به موفقیتی دست نمی‌یابد.

انکار پیشرفت مادی در سراسر تاریخ، مبالغه‌آمیز خواهد بود. جتی امروز، در دروان سقوط، وضع زندگی انسان متوسط به لحاظ جسمی بهتر از چند قرن پیش است. اما پیشرفت مالی، انعطاف در شیوه رفتار، اصلاح یا انقلاب، سر سوزن تغییری در عدم مساوات ایجاد نرکده است. به لحاظ طبقه پایین، هر گونه تغییر تاریخی مفهومی بیش از تغییر در اسامی اربابانش نداشته است.

۱۹۸۴/جورج اورول / ترجمه صالح حسینی/چاپ دوم زمستان ۱۳۶۴

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.