به هر آن کجا

می‌شود رفت خیلی دور. جایی برای بازنگشتن. خیلی دور، شدن. رفتن و / در شب هجران مرا شمعی/ بازنگشتن. حتی بدون پاهایی برای گذشتن. می‌شود میان چشم‌هایی آبستن شدن. میان دست‌هایی آیینه شدن. می‌شود رنگین شدن بعد ِ باران. باران شدن بعد از نور. بعد از رعد. گذشتن پس از تو.

می‌شود ستُردن پس از زدودن.

می‌شود اشک شد. نگاه‌م کن!

نگاه‌ت می‌کنم.

«تو از پنجره‌ها هم روشن‌تری»

من خواهم رفت. دست‌هایم را که پس بگیرم می‌روم. دست‌هایم را که پس دادی خواهم رفت. نمی‌دانی. دریاچه را. جنگل را. نمی‌شناسی. ندیده‌ای باران را. صدایش را ضرب در چتر. نشنیده‌ای. زرد را. شقایق را. خون را. من دیده‌ام. خواهم رفت. نرفته‌ای شهر را. روستا را. مهربانی را. دست‌هایم را که برگردانی خواهم رفت.

جا که بمانی. جا ماندن. نمی‌شود کاری کرد. می‌شود؟ نمی‌شود. فراموش شدن پس از همه. پیش از همه. غم را نشاندن. غم را / رشته‌ی صبرم به مقراض غم‌ت/ شکستن‌. ندیده‌ای زخم را. زخمی شدن را ندیده‌ای. وقتی بروم. وقتی برای جایی برای بازنگشتن راه شدم. وقتی راهی یافتم برای نبودن. نماندن. بودن. ماندن. هر کجا که «تو» نباشم. یکی از «تو». کسی از «تو» که نباشم. دست‌هایم را که پس بگیرم /بدرقه‌ی ره‌ت شود.

 

پ.ن: می‌گویم جایی که نشود برگشت. (قشنگ است. لب‌هایش قهوه‌ای است) می‌خندد کجا؟ می‌پرسم هر آن کجا.(دندان‌هایش نه!) می‌خندد شعر می‌گویی؟ توی شعر هست. باید باشد. بگذار ببینم. گم بشوم؟ می‌گویم نشود برگشت. می‌خندد چقدر پول داری؟ می‌گویم کمی که زود تمام شود. خیلی زود. جلگه‌ای. دشتی. کویری. دور. باشد؟ می‌خندد ببینم. امروز خواهم گفت باشد. می‌گویم خسته‌ام.

تمام خواهد شد. زود. خیلی زود.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.