تو، میان آینه بنشین. من سراغت را از باد میگیرم. چشمهایت حصار دریاهای دور. دلم ساحلی. لبهایم مانعی. تلهای. حیلتی. دستهایت را. تو، کنار شمع بسوز. من به بوی حضورت مست. جامی شو. تشنهْ لبهایم. تشنه چشمهایم. تشنه دستهایم. تو بادهای باش. من سر مستیات. من مستیات. هشیاریات. من خستهگیی پس از مستیات. من کهنهگی بادهات.
تو، میان شمعدانی باش. سرخ. سفید. شب باش. پر ستاره. تو سحر باش. گنجشک باش. درخت باش. من آب میشوم. جاری. خُنک. در من باش. با من باش. بی من. کنار گلدان. دست باش. شاخه باش. من هم خاک. کنار قاب. عکس باش. لبخند باش. من رنگ. نور.
تو، عشق باش. من حسرت. من حسد. من سه. تو قلب باش. خون باش. تپیدن. من هیجان. تو دوست داشتن باش. تو دلتنگی باش. من دیدار. تو مهربانی باش. من آرزو. دلواپسی. من سه باشم. تو قلب. تپیدن. ایستادن. من گریه باشم. اشک. چنگ. تو رفتن باش. من ماندن. من مغبون. تو عاشق. من معشوق. من گریه باشم. تو حسد. تو امر باش. من سرپیچی. تو باش. من بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* دلم به زلف تو، مزن بر آن شانه …
** همین روزها بود. همین روزها که مهمان تو بودم. و هیچ … +