کی بوده‌ای نهان که تمنا کنم تو را؟

« … در فلسفه هم گاهی شعرهای لطیفی هست. مثل این حرف که می‌گه خداوند از شدت ظهورش مخفی است. در واقع مفهوم این حرف اینه که خداوند اون‌قدر هست که گویی نیست. اون قدر حضور داره که انگار غایبه. اصلاً غیبت‌ش به دلیل شدت ظهورشه. می‌گن خداوند مثل یه صداست که از اول آفرینش تا آخر اون با یه حالت پیوسته در هستی نواخته می‌شه. چنین صدایی رو تا قطع نشه کسی نمی‌تونه بشنوه. در واقع دائمی بودن صدا مانع شنیدن‌ش می‌شه. شاید به همین دلیله که ما نمی‌تونیم خداوند رو درک کنیم. به نظر من این خیال‌انگیزترین شعریه که انسان در طول تاریخ سروده. … »

مصطفی مستور/چند روایت معتبر/ص۶۶

 

در من قطع شده‌ای. چند وقت است؟ حساب‌ش از دست‌م در رفته است. از من عبور کرده‌ای. از من گذشته‌ای. حساب‌ش از دست‌م در رفته است آخرین باری که صدایت زدم کی بوده؟ کی در برابرت ایستادم به نیاز. به راز. چه کسی باور می‌کند تو در من قطع شده‌ای؟ چرا نمی‌بینم‌ت؟ چرا حسّ‌ت نمی‌کنم؟ چرا به سویت نمی‌دَوم؟

چطور بنویسم تا کسی باور کند؟ که مدت‌هاست هیچ روزنه‌ای به سوی تو در من نیست. که مدت‌هاست نمی‌شنوم‌ت. که مدتی است ندارم‌ت. دلتنگ نیستم؟ هستم. گاهی دل‌م هوایت را می‌کند. وقتی صدای اذان بلند می‌شود. ولی همان یک دَم است. همان یک لحظه‌ی کوتاه. همان یک آن. که بغض می‌کنم. چشم‌هایم خیس می‌شوند. گرم. دل‌م گِرد می‌شود. بالا می‌آید. از نبودن‌ت می‌شکنم. ولی … فقط همان یک دَم است … همان یک لحظه‌ی «کوچک».

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.