کُتبَ علیکُم الصیام

چقدر تشنگی را دوست داشتم وقتی آب بود. چقدر گرسنگی را دوست داشتم وقتی خوراک بود. چقدر انتظار را دوست داشتم وقتی همه مهیا بود. چقدر وقت اذان را دوست داشتم. و آن حس غرورانگیز را. آن دست‌های خسته را. آن دعای زیر لبی. بسم‌الله …

یادم هست هر وقت از پدر می‌خواستم مرا هم موقع سحری بیدار کند، نمی‌کرد. بعد فردا وقتی گله می‌کردم می‌گفت تو باید یک قفس کوچولوی خوشگل بسازی، تا بعد بتوانی روزه «بگیری»!

یادم هست بزرگ‌تر که شدم و باز بیدارم نکرد، از سر لج‌بازی بی سحری روزه گرفتم تا به‌اش ثابت کنم «می‌توانم»! وقتی اشتیاق‌م را دید، عاشق‌م شد!

یادم هست وقتی دل‌م برایت تنگ می‌شد، روزه می‌گرفتم. هر روزی از هر ماهی که بود. تشنگی را برای تو دوست داشتم. گرسنگی را. انتظار را. یادم هست که چقدر آن وقت‌ها به من نزدیک بودی. صمیمی. مهربان. «پدرانه». یادم می‌آید از وقتی نشد، از وقتی «نتوانستم» روزه بگیرم. از وقتی نشد برای نزدیک شدن به تو، هر روزی از هر ماهی که دلتنگ‌ات شدم روزه بگیرم، از من دور شدی. بین ِ من و تو، شکافی افتاد به طول هستی، به عمق نیستی. به عرض ِ تو! حساب‌ش را داری؟

چقدر دوست‌ت داشتم. چقدر دوست‌م داشتی. چقدر دور شده‌ای از من. چرا دور شده‌ای از من؟ متوقف شو! فقط برای یک آن، یک لحظه، یک نَفَس. بایست. مرا بشنو. بگذار بشنوم‌ات. چقدر به تو محتاج‌م. حالا. در این زمان. در تمام زمان‌ها. در تمام هست‌م. بودم. بیایی و بنشینی سر ِ حوض. سیب بیاوری برایم. دامن‌ات خش‌خش کند. بیدار شوم. دنبال‌ات بدوم. قرار‌مان باشد. نگاه‌ات نکنم. صدایت نزنم. من بی‌قراری کنم. تماشایت کنم. تو بلند باشی. من کوچک. تو مهربان باشی. من عاصی. تو صبوری باشی. من سرپیچی. تو «مادر» باشی. من «من». سیب‌ام را بگذاری لب حوض. ماه ِ سیب‌ام را گاز زده باشم. تو بخندی.

یادت هست؟ من یادم هست (+)…

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* هدیه‌ام را بپذیر. مرا بپذیر!

** التماس دعا …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.