ملکوت

داستانی که با هر سطرش، با هر پاراگرافی که پیش می روی توده ای عظیم از جنون، نفرت، تهوع و حقارت بر سرت خراب می شود. داستانی که آدمهایش هیچ کدام “آدم” نیستند؛ به غیر از مادر “م.ل” که “حوا“ست …

 

ملکوت را می گویم. ملکوت بهرام صادقی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.