یارب! مرا یاری بده تا خوب آزارش دهم!

معجزه* این نیست که زمین ِ سخت شکاف بردارد و ناقه‌ای از آن بیرون آید. نه. معتقدم خشک شدن بستر نیل به ضربه‌ی عصای موسی هم معجزه نیست. حتی زنده کردن مرده‌گان ِ عیسی هم خارق‌العاده نیست. برای من، معجزه یعنی دیشب «تو» زنده شدی و من بعد از این همه وقت میان بازوان مهربان‌ات اسیر مهری بودم که هنوز گرم است و هنوز منبسط. سر بر سینه‌ای نهادم که تاب ِ طغیان رنجش‌هایم را دارد. در گوشی نجوا کردم که ناگفته‌هایم را می‌داند … سال‌هاست با غم‌هایم آشناست.

معجزه یعنی تو صدایم بزنی … صدایت نفس بشود، دم بکِشم، نفس‌ات گرم باشد، سینه‌ام گُر بگیرد. قلب‌ام به طپش در آید و خون ِ «زندگی» در من جاری شود. معجزه یعنی به صدای قلب ِ تو، هر چه تیره‌گی در فضایم است دیگرگون شود. یعنی در تاریک ِمطلق اتاق‌ام، تو باشی در آبی‌ی بی‌نهایتی و من باشم در سرخی‌ی عظیم. انگشت‌هایت زخمه‌ای باشند به تارهای بغض و سکوت‌م. من بخوانم. تو بنوازی. آسمان بستری باشد از نور و آیینه. من، مست باشم از تو. تو در نوشیدن ِ من، مستانه.

معجزه یعنی «تو». صدایم بزن. صدایت با خون‌ام آشناست. (+)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* معجزه یعنی لمس دردها و دریغ‌های هم‌نوعان. پیش از آنکه حادثه اتفاق بیافتد. پیش از آنکه فرصت‌ها از دست برود.

** یا رب مرا یاری بده،

تا خوب آزارش دهم!

[click]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.