در فضایی که هر چه به تو نزدیکتر میشوم گستردهتر میشود، ایستادهام. روی پاهایی که برای همین امشب از آن ِ من است. دامن حریر مشکی با آستر ساتن ارغوانی. ملیلهها و منجوقها سنگیناش کردهاند. دستهایم را در امتداد شانههایم میکشم.
دستهایت را هنوز هم مثل همیشه گذاشتهای توی جیبهایت. سرت را خم کردهای روی شانهی راستت. من در مقابل تو، روی پنجهی پاهایم کش میآیم. پایی را بلند میکنم نرم. با پنجههای کش آمده. خم میشود سمت ساق پایی دیگر. دستها را از آرنج خم میکنم برابر سینهام، دستات را که بیرون آوردهای بگذار روی کمرم. درست در همان قوس نرمی که تنهام را از پاهایم [که فقط همین امشب مال ِ من هستند] جدا میکند. میچرخم.
نیم چرخ. دایرهای به ابعاد محیطی که هر چه بخواهم فشردهتر میشود. میچرخم و حاشیهی دامنم، موج میشود. سر برمیآورد، نوک انگشتان دستی را میگیری. نرم. دستات هنوز در گودی کمرم. دستام را میگذارم روی شانهات. گرم. میچرخیم. دستات را محکم میفشارم. مبادا رهایم کنی!
تنهام را رها میکنم روی دستات که حائل کردهای. سرم را خم میکنم. به تندی بلندم میکنی. میچرخیم. به سینهات میفشاریام. میایستیم. لحظهای. نگاهات میکنم. لبخند میزنی. مرا میکشانی. چونان روسری حریری که از شانههایم میسُرد در چرخ و واچرخ. نرم. مطیع. میایستی، تنهام را روی دستات که حائل کردهای رها میکنم. دور میشوم. نوک انگشتانم میان انگشتان تو. دور میشوم. میچرخم. دستات را بالای سرم میگیری. به همراه انگشتانم. دستی را میگذاری روی گود کمرم. میمانم. منتظر. رهایم می کنی. میچرخم. پیش میروم. میچرخم و روسریام در فضایی میان ما رها میشود. میایستم. دستهایم را در امتداد شانههایم باز میکنم. پایی را در پشت پایی دیگر خم میکنم. نرم. خم میشوم. کوتاه. کف میزنی. سر بلند می/کنم/شوم. میدوی سمت من. رها میشوم در تو. روی دستهایت بلند می کنی، تنهام را رها میکنم روی دستهایت که حائل کردهای. میخندم. میچرخیم.
شب دارد تمام میشود.
میگویی: برقصیم؟
میگویم: برقصیم!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* خبرهای خوب … اتفاقات خوب … آدمهای خوب. برخوردهای خوب.