«نیوه مانگ» فیلم بدی نیست. داستان سحرانگیزیی آواز «زن» است. داستان اعجاز ساز است. داستان حماسهای خالی است. حماسهای در بند. در بند ِ آزادهگی.
نیوهمانگ، تمنای سرکشی است. دغل است. دروغ است. فرار است. نیوهمانگ دست سنگین ِ تقدیر است.
هرگز بازیی «هدیه تهرانی» را دوست نداشتم. ولی گلشیفته را چرا. دوست دارم. بازیگر توانمند و جسوری است. نیوه مانگ را هم به خاطر گلشیفته بود که تماشا کردم. دو بار. پشت سر هم.
نیوهمانگ را نمی شود یکبار تماشا کرد و گذاشت کنار. باید سر فرصت، با حواس جمع، در هر صحنهاش کنکاش کرد. و هر صحنهاش را هر چندباری که در توانت بود دید. ولی فریب ظاهرش را نخورد. ظاهری که تو را متنفر میکند.
نیوه مانگ فیلم منحصر به فرد و عالی نیست. ولی در نوع خود ــ پرداختن به جامعهی کُرد ــ شایستهی توجه است.
نیوه مانگ، و شخصیت اثیریی زنان خواننده ــ با نقشآفرینی تهرانی و فراهانی ــ مرا یاد فیلمهای اساطیریی ژاپنی میاندازد.