«بندهام به من نزدیک میشود به کمک چیزی که نزد من عزیزتر از آن نیست و آن وظیفهای است که بر او مقرر کردهام. و بندهام باز هم میکوشد و میکوشد و نزدیکتر میآید تا آن که عاشقش شوم. و آنگاه که عاشقش میشوم، میشوم گوشش که از آنها میشنود، چشمش، که با آنها میبیند، دستش، که با آنها میگیرد و پایش که با آنها راه میسپرد.»
خداشناسی از ابراهیم تا کنون/کرن آرمسترانگ/ص. ۱۸۹
تا اینجا با هم کنار آمدهایم. یعنی هی میخوانم و جاهایی پوزخندی مینشیند گوشهی لبم و گاهی میگویم «احسنت!» گاهی در شگفت میشوم و گاهی تأسف میخورم.
تصور میکنم اگر کسی که دیدگاهاش نسبت به اسلام و محمد (ص) ــ چه موافقان و چه مخالفان ــ آنگونه نباشد که از بطن تحقیق و تفحص و تفکر و بینش و بیطرفی و آزاداندیشی برخاسته باشد و صرفاً دکلمهی نوشتهها و شنیدهها و خواندههای گرفتار افراط و تفریط باشد، هرگز نمیتواند با این زن در این نوشتار همراهی کند.
بسیار سعی میکنم تا این را مدّ نظر داشته باشم که این نویسنده، یک اندیشمند و محقق دینی است. او حق دارد، آنچه از مدارک و اسناد موجود در دست موافقان و مخالفان استفاده کند. بنابراین، خوانش این متن، بزرگترین سودی که عاید من خواهد کرد این است که صبوری و تیزبینی و تحمل را در من خواهد افزود. صبوری در شنیدن [خواندن]، تیزبینی در صید نکات کلیدی و تحمل عقیدهی مخالف را.
«… اما شیعه اندکاندک به باورهایی رسید که به تنیافتهگی مطرح در مسیحیت نزدیک مینمود. … شیفتهگی به شخص علی (ع) به طرز شگفتانگیزی بالا گرفت. پاری از تندروان، علی و فرزنداناش را برتر از خود محمد (ص) نشاندند و جایگاهی کم و بیش الاهی به ایشان بخشیدند. آنان به یک سنت ایرانی کهن بازگشته بودند که به خاندانی برگزیده و یزدانتبار باور داشت که فرّ ایزدی را زاد بر زاد میسپرد و نگاه میداشت. … مسلمانان کسی را که خدا به نام امام واقعی امت برمیگزیند تنها در این خانواده مییابند. او، خواه در قدرت باشد و خواه نباشد، رهبریاش بس ضروریست. … از آنجا که امامان را به چشم سخنگوی ناراضیان مینگریستند، خلفا آنان را دشمنان حکومت میدانستند. … رفته رفته امامان را صورت انسانیی خدا انگاشتند که هر یک خود حجتی بود بر حضور خدا بر روی زمین. همان جور که مسیحیان عیسا را راه، حقیقت و نور میدانستند که آدمی را به سوی خدا رهنمون میشود، شیعیان نیز امامان خود را چونان باب ِ خدا، سبیل (راه) و راهنمای هر نسلی ارج مینهادند.
… در میان دوازده امامیها گرایشی مهدیانه پیدا شد بر این اساس که امام غایب روزی بازخواهد گشت … روشن است که اینها اندیشههای خطرناکی برای نظم موجود بودند. یعنی هم از لحاظ سیاسی بر هم زننده بودند و هم میشد به آسانی از آنها تفسیری خام و سادهانگارانه به دست داد. … تا زمان انقلاب ایران، ما غربیان شیعیگری را فرقهای بنیادگرای در اسلام میدانستیم، ولی این ارزیابی درست نیست. شیعیگری روایت بغرنجیست. در واقع شیعیان با مسلمانانی که میکوشیدند به طور سیتماتیک دلایل عقلانی را در مورد قرآن به کار گیرند، وجه مشترک بسیار داشتند. این خردباوران، که معتزلی نامیده میشوند،خود گروه ویژهای بودند با تعهدات سیاسی قرص و محکم.معتزلیان نیز همچون شیعیان به عیش و عشرت دربار سخت میتاختند و با دستگاه خلافت مبارزهی سیاسی میکردند.»
همان/صص. ۱۹۰ – ۱۹۲
«… دین الله، رحمت را که ویژهی ادیان پیشرفته بود، به میان آورد و برادری و عدالت اجتماعی فضیلتهای بزرگ آن بودند. برابریخواهیای پُرشور همچنان در اسلام خودنمایی میکرد.
در زنده بودن محمد (ص)، زن و مرد از برابری برخوردار بودند. امروزه در غرب، اسلام را دینی در بنیاد زنگریز میدانند، ولی دین الله نیز، مانند مسیحیت در آغاز با زنان روی خوش داشت. … قرآن … همچنین به زنان حقوق قانونی* ارث و طلاق بخشید. بیشترینه زنان غربی تا قرن نوزدهم هرگز از چنین حقوقی برخوردار نبودند. … قرآن بارها خطاب به زنان سخن گفت، و این چیزیست که در کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان کمتر به چشم میخورد. بدبختانه این دین همانند مسیحیت، بعدها به دست مردان غصب شد و اینان متون را جوری تفسیر کردند که به زیان زنان مسلمان تمام شد. … امروزه فمینیستهای مسلمان از مردان به جدّ میخواهند که به روح قرآن بازگردند.»
همان/صص. ۱۸۵ و ۱۸۶
«… کامیابی همانقدر بر اسلام تأثیر نهاد که شکست و خواری بر مسیحیت. سیاست امری عَرَضی در زندگی دینیی فرد مسلمان نیست، در صورتی که مسیحیت کامیابی این جهانی را به چشم بیاعتمادی مینگرد. مسلمانان خود را متعهد میدانند جامعهی پُر عدل و دادی را که خدا خواسته است، برپا کنند. … سلامت سیاسی امت در معنویت فرد مسلمان همان جایگاهی را دارد که گزینش تئولوژی خاص (کاتولیک، پروتستان، متدیست، بابتیست) در زندگی فرد مسیحی. اگر نگاه مسلمانان به سیاست برای مسیحیان عجیب بنماید، باید بدانند که علاقه آنان به بحثهای پیچیدهی تئولوژیک نیز در نظر یهودیان و مسلمانان بس عجیب است.»
همان/صص ۱۸۷
«… در غرب محمد را جنگاوری میدانند که اسلام را به زور شمشیر به دیگران تحمیل کرد. ولی واقعیت چنین نبود. محمد برای هست و بودش میجنگید و در قرآن الهیاتی برای جنگ عادلانه پی میریخت که بیشترینه مسیحیان با آن توافق داشتند و هیچکس با زور مسلمان نشد.
قرآن به صراحت میگوید که دین اجباری نیست. در قرآن با نفرت از جنگ یاد میشود و تنها جنگ عادلانه، جنگ پدافندی است. گاه لازم است برای نگهداشت ِ ارزشهای والا پیکار کرد، همانسان که مسیحیان معتقد بودند باید علیه هیتلر جنگید.»
همان ص. ۱۸۳
این زن، چنان محمد را توصیف میکند و از قرآن مینویسد و از تاریخ اسلام که دیوانهات میکند. نه اینکه تصور کنید فقط نشسته است و کلی بهبه و چهچه نوشته است برای ایشان و دیناشان. نه! خیلی جاها با او مخالفم. جاهایی مردد هستم. ولیکن این زن و نوشتههایش برای من ارزشمندتر از نوشتههای مغرضانه تهی و سرشار از توهین و تهمتی است که در سایتها و گاه وبلاگهایی رایج است. چون او به تحقیق سخن میگوید. او از حقیقت سخن میگوید به زبان و رسم و پیشهای واقعی!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* نوشته است قانونی و نه مساوی که این روزها شعار فمینیستهایی است که برنامهریزهایشان مردان هستند! (+)
**ببخشید طولانی شد. ولی این متن به قدری جذاب و عجیب است و پر از نکتههای باریک که در هر پاراگرافی که تمام میکنم با خودم میگویم «نه! این را باید پست کنم در وبلاگم!»
تیتر مطلب نام فصل آغازین اسلام شناسی این کتاب است.