Bird`s sounds***

آن وقت سراسیمه دست‌هایت را می‌گیرم. وقتی که شب از همیشه تاریک‌تر باشد و سردتر. بلندتر. من سراسیمه دست‌هایت را می‌گیرم. تو بالا باشی یا بلند، قوی باشی یا نه، فرقی نمی‌کند. همین که «باشـ»ـی مهم است. اینکه هُرم نفس‌هایت پوست گونه‌ام را گرم کند. و سایه‌ات در امتداد سایه‌ام پخش شود و در سکوت رشک‌انگیز ظلمات، انعکاس دو جفت قدم طنین‌انداز شود کافی است تا نترسم. نمی‌ترسم وقتی دست‌هایت را می‌گیرم.

آن وقت زمین زیر پاهایم سفت و محکم است و آسمان بالای سرم، ستاره‌ای دارد ـ حداقل ـ که سوسویی کند. روشن است. آن وقت هیچ زمانی در کره‌ی زمین عصر یخبندانی اتفاق نیافتاده است. هیچ سایه‌ای کم نشده است. آن وقت صمیمانه دست‌هایت را می‌فشارم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* در فیلم «تحقیقات» مرد متهم به قتل برادر به زن بازپرس گفت: همه تنها هستیم. تنها به دنیا می‌آییم و تنها می‌میریم.

** در همان فیلم، مادر مرد متهم به قتل برادر به زن بازپرس گفت: من مادر یک قاتل و یک مقتول هستم. چنین حالتی کم پیش می‌آید.

*** وای سمانه جان این (+) چه هدیه‌ی قشنگی است … چقدر صمیمی!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.