فرصت‌های کوتاهی برای دوست داشتن

از وقتی که رفته‌ای، نه اینکه از رفتنت اینطور پریشان شده باشم که می‌دانم، آنجایی که رفته‌ای، دیگر غصه‌ نداشتن‌هایت را نمی‌خوری و نگاه‌های نامحرم ِ بی‌معرفت رو شانه‌های کوچک زنانه‌ات سنگینی نمی‌کنند و غم سرطان شوهر جوان‌ و بیکاری‌اش کمرت را نمی‌شکند، و اگر دلگیری‌ باشد، دلتنگی‌ات است برای میلاد ِ عزیز ِ معصومت. برای این می‌سوزم و داغان هستم، چون اسیر خودخواهی بودم. خودخواهی عزیزم. همان خودخواهی‌ نفرات‌انگیزی که نگذاشت در برابر اراده‌ بچه‌ها مقاومت کنم و بلند شوم بیایم دیدن ِ تو. و پله‌های خانه‌ات را بهانه نکنم که از این همه پله رفته‌ام بالا. که گرفتار استدلال ِ بچه‌ها نشوم که بدتر شدن روحیه و تشدید بیماری‌ام را علم کردند و بین ِ من و تو فاصله انداختند. نه! تقصیر ظریفه و آزاده و صدیقه و محدثه و اقدس و مریم نیست. تقصیر خودم بود عزیزم. خودی که در این دو روز بی‌نهایت برایم حقیر شده است و منفور.

ببخش مرا. ببخش مرا عزیزم. ببخشم.

برایم مهم نیست خانم شریفی بگوید و فرشته بگوید و دیگران که بهتر شد که در آن وضعیت ندیدم‌ت، نه! خودخواهانه است. اینکه چون ندیدمت راحت‌تر رفتنت را تاب می‌آورم. ببین پریشانی‌ام را. بی‌تابی‌ام را که دنبال بهانه‌ای می‌گردم زار بزنم. هق هق بزنم زیر گریه و اشک شوم. اشک. اشک.

صدایت. آخرین باری که شنیدمت. کوتاه. خسته. دلگیر. مشتاق. آخ … مرا ببخش تو را به خداوندی‌ خدا. مرا ببخش که انسان‌م و اسیر نسیان و خودخواهم و اسیر لذت و خفت و عجز و اینقدر دلتنگی برای تو. برای تو نیست که گریه می‌کنم اینطور زار. هر روز. هر لحظه که پای چشم‌هایم خیس است. برای خودم [هنوز خودخواهانه] که چقدر مشتاق بودم به دیدارت و این حسرت تا قیامت با من خواهد بود و سنگین خواهد افتاد روی سینه‌ام و روی تمام لذت‌های بعد از تو و شادی‌های بعد از تو.

کپی‌ی اعلامیه‌ات را با آن عکس محو و کمرنگ‌اش می‌چسبانم دیوار اتاقم. که یادم باشد فرصت‌ها کوتاه هستند و شیشه‌های عمر دوستانم در معرض سریع‌ترین و کوتاه‌ترین و خشن‌ترین صدمات. که یادم باشد تو را از دست دادم. که یادم باشد. بماند. بمانی. که عادت نکنم به رفتنت، به نبودنت.

عزیزم. رفتی و من مانده‌ام و نفس‌هایی که با هر یک آنها قدمی به سوی تو نزدیک‌تر می‌شوم *…

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* جملاتی به این مضمون از شریعتی در مجموعه‌ی کویر/دوست داشتن از عشق برتر است.

** حالا عاشق‌تر شده‌ام به مادر … حریص‌تر شده‌ام به مادر. نگران‌تر.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.