قبلاً هم نوشته بودم که آقامون کلّی فیلم و کتاب دارند و من میتوانم یکسالِ تمام، هر روز با دو تا فیلم و کتاب سرگرم بشوم و نفهمم کی صبح شد و کی شب. البته همهی فیلمها، خوب نیستند: مثلاً «برگشتناپذیر» را ابداً نتوانستم تحمل کنم و آنقدر حالم را بد کرد که چند دقیقهای رسماً «هاپو» شدم! (سلام شمیم)
البته من تواناییی تماشای هر نوع فیلمی را دارم. از فیلم ترسناک گرفته تا رومنس. تا بنجل حتی (+) اما، فیلم مذکور، هیچکدام اینها نیست. تنها مشخصهاش، تهوعآور بودن و بیپرده بودناش است. یکنوع فحاشی کامل به خوی انسانی. نمود کامل انسانِ متمدنی که در تعریف، بازگشتِ خود به حیوانیت را ارتجاع نمیدانند ولی بازگشت به مذهب و دین و اعتقاد به خدا را میدانند!
ولی در چند روز گذشته دو فیلم خوب دیدیم یکی از سینمای آمریکای لاتین و دیگری از آمریکای خودمان!
Amores perros فیلم خوبی است. روایتِ زیادهخواهیهای انسانی است و اشتباهاتی که میتوان از آنها جلوگیری کرد. روایتِ معادلات خاص بشری، سرمایهداری نوین. اسارت انسان در محاصرهی خواستههای بیحد و حصرش. فیلم سه «نما» دارد. سه نمای ظاهراً جدای از هم، ولی مرتبط به هم. در انتهای فیلم، ناخودآگاه یاد سه رنگ «آبی، سفید، قرمز» میافتی. صحنهای که در آن پیرمرد ژندهپوشی که برای کشتنِ کسی استخدام شده است، شاهد صحنهی تصادفی است که میان شخصیتهای دو نمای پیشین است. فیلم پایانی عجیب تأثیرگذار دارد.
Welcome to the rileys یک فیلم اخلاقگرای ساده و روانی است. پیچیدگیهای amoresperros را ندارد. روایتِ اتفاقاتی است که هر آن ممکن است برای خودمان رُخ بدهد. اتفاقاتی که یک مدیریتِ خوب و ارزشمند، میتواند به سمتِ رهایی و پیروزی هدایتمان کند. روایتِ زن و شوهری که فرزند دخترشان را در تصادفِ ماشین از دست دادهاند، در حالیکه پانزده ساله بود. این رخداد، تأثیراتِ بدی روی زندگیی مشترکاشان میگذارد و آنها را رفته رفته از هم دور میکند. مرد داستان، در سفری کاری، با دختر شانزده سالهای مواجه میشود که از خانه فرار کرده است و به تنفروشی روی آورده است. مرد با فروتنی و خودداریی عجیبی، دختر رام ناشدنی و فاسد را مطیع و پالوده میکند. بی آنکه نصیحتاش بکند یا زندانی. رفتاری که هرگز فرصت نکرد با دختر و همسر خودش داشته باشد. ولی فرصت مهیا میشود و زن و شوهر به زندگیی پُرمهر سابق بازمیگردند.
داستان به هیچوجه کلیشهای نیست، با اینکه ظاهراً چنین مینماید. آنقدر روان، شیرین و قوی روایت میشود که یادتان میرود پای تماشای یک فیلم هالیوودی نشستهاید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* پشت بند فیلم، وقتی به خواندنِ «ابوالمشاغل» نشسته باشی که از وضعیتِ سینمای قبل از انقلاب نوشته است، و ماجراهای اردوی «آتش بدون دود»اش، دیگر نور علی نور میشود!
** این آقای ملکزاده را میشناسید؟ نه؟!! (+)