مدتی است که شبها و کلاً هر زمانی از
شبانهروز که میخوابم، حسابی خواب میبینم! چنان خوابهای عجیب و غریبی که به عقل
جن هم نمیرسد! یعنی گاهی میروم به سالهای کودکی و گاهی مهمان دایی و عمهام
هستم و گاهی توسط یک عده آلمانی گروگان گرفته میشوم و مجبورمان میکنند دوش
بگیریم! و بعد توی یک کیسه خواب کنار مادرم بخوابم! [تازه احمدرضا و سپیده هم
بودند! تازه یکی از همکارانم هم بود!!] بعد من توی این أثنا داشتم میگفتم من باید
با کنسولگری و این صحبتها تماس بگیرم مگر شهر هرت است؟!
گاهی هم میبینم برادرشوهرم دارد زناش
را طلاق میدهد و زنش یکی از همکاران من است و من دارم پَرپَر میزنم و التماس میکنم
به خاطر دخترش [که عجیب اسمش در خواب یادم است و حتی ضریب هوشیاش!] از طلاق منصرف
شود و او [همکارم] پایش را کرده توی یک کفش و بعد توی این دیورسپارتی پدرم هم هست
و خانم میلانیان [سوپروایزرمان] هم هست! یعنی تصور کنید کسی برای طلاقش پارتی
بگیرد و شیرینی هم بخورند مدعویین!
دیشب دیدم که توی محل کارم هستم و بعد میبینم
دکتر مسلمی میگوید تو چرا انگلیسی نمینویسی دستورات را؟ و من دارم همراه کسی توی
حلق مریضی یک لولهی عجیب و غریبی که به عمرم ندیدهام فرو میکنیم!! بعد من با
مداد روی لباس دختر بینوا نوشتم که چه بلایی آوردهایم سرش! بعد یادم آمد که من
معمولاً عادت داشتم روی لوکوپلاست بنویسم و بچسبانم مثلاً روی سرُم که چی هست داخلش
مثلاً! بعد برگشتم روی یک لوکولاستی اندازه یک صفحهی A4 نوشتم و چسباندم به
سینهی لباسش! بعد داشتم مینوشتم هر چی فکر کردم یادم نیامد این وسیله برای چی
هست، نوشتم به صورت فارسی جانکشنال! نمیدانم چی چی! این جانکشنال یادم هست چون
جیماش را یک طور خاصی نوشتم! بعد که بیدار شدم و داشتم موهایم را شانه میزدم
یادم آمد که باید مینوشتم ساکشن تیوب! نه جانکشنال نمیدانم چیچی![یعنی خدایی
تصور کنید ساکشن تیوب را فرو کنند توی حلق کسی و بعد فیکس هم بکنند!]
اوضاعی دارم با این خوابهایم! بساطی
دارم! اصلاً دارم خواب بالا میآورم از بس دیدهام!
_____________________________________
* آدم اینجا (+) عاشق میشود، نمیشود؟!