*مهسا
از خوانندگانِ چندین سالهی وبلاگِ من است. ولی تماس نزدیکمان از اسفند پارسال به
گمانم شروع شد. بعد هر چه قرار میگذاشتیم برای دیدار احتمالی به خاطر مسائل تلخ و
شیرینی به هم میخورد. تا اینکه دو سه هفته پیش کامنتِ خصوصیاش کلی خوشحالم کرد
که عروس شده بود. دیگر دیدارمان جدی شده بود.
*قرارمان
را با دیدار از موزهی امام علی (ع) و تماشای کارهای سفال دوست بسیار بسیار عزیز
دیگرم، آرام با چند تن دیگر از دوستان ام.اسسنتری مصادف کردیم هر چند این قرار
برمیگشت به مدتی قبل از عقد مهسا و مقداد عزیز. ولی مسافرتِ من و مشغلههای دوستِ
سفالگرمان (+) کار را تا دیروز کِش داد. دیروز حوالی ساعتِ چهار عصر، مهسا و مقداد را
ملاقات کردیم و خیلی خیلی مشعوف شدم. با این زوج نازنین و بچههای خوب ام.اسسنتر
ساعاتِ دلپذیری را سپری کردیم. کارهای زیبایی را تماشا کردیم و کلی هم شیطنت
نمودیم و بعد که حسابی خسته شدیم رفتیم توی کافیشاپ موزه تا حسابی کمرمان خم شود
در مقابل تورم! آقا روی هر میز یک جفت میل بافتنی گذاشتهاند با مقادیری کامواهای
رنگیرنگی و بعد یک تاغار چایی را میدهند ۳۵۰۰ تومان! چه خبر است؟! تازه اصلاً هم
کیک سیب و ترامیسوی خوبی نداشت. صد هزار رحمت به کیک سیبهایی که مثلاً سوزاندهام!
والله!
*یکی
از کارهای خیلی زیبا، کاری بود که اسماش یادم نیست و یک موجودی بود که لنگهاش
آدم بود و کلهاش اسب و دو زانو نشسته بود و شکماش پاره شده بود و یک دخمل خوشگل
معصوم ناز با یک اسب کوچولو توی دستاش بیرون آمده بود. بعد آرام گفت این خیلی
کارهاش خوب است ولی مفت گذاشته است برای فروش. پرسیدیم یعنی چند؟ با یک حالت عادی
گفت: این [همان که گفتم] را ۲ میلیون … ما را میگویی؟!!!
*یک
حوض نقاشی هم بود، یک دسته مرغ آمین. فوقالعاده بودند کارها. کارهای بچههای
آذربایجان شرقی هم زیبا بودند خیلی. خیلی لذت بردم. یک جایی هم بود که کلی برگ زرد
و نارنجی در هوا شناور بودند و روی زمین ریخته بودند از سفال! کلی عکس گرفتیم
جلوش.
*مهسای
عزیزم یک کتاب بسیار ارزشمند برایم هدیه آورده بود و حسابی شرمندهام کرده بود.
ممنون مهسا.
*البته
از آنجایی که یک موجود بینوایی که با تمام تنفری که از من دارد هنوز به اینجا سر
میزند و مراقب احوالاتِ بنده است و از بس نجیب است و با حیا از اسم مردانهای
استفاده میکند، اعلام کرده است چون فلانی آدرس وبلاگ ننوشته است پس یحتمل خود من
با اسامی مختلف برای خودم کامنت مینویسم و از آنجایی که مهسا هم وبلاگ ندارد و
زیاد هم کامنت مینویسد برای من، نتیجه میگیریم که یحتمل من دیروز مقابل چشمان
هفت هشت نفر برای خودم کتاب و گل خریده بودم و رفته بودم دیدنِ خودم. بعله! این هم
سندش!
پ.ن:
این نمایشگاه تا سی آبان ادامه دارد. موزهی امام علی(ع)، روبروی نیایش، خیابان
اسفندیاری.