یک
ترانهی قدیمی هست که زن میخواند: «نمیشه وقتی دلت، گرفته از جای دیگه …» نمیدانم
شنیدهایدش یا نه؟ نمیدانم خوانندهاش کیست، من خوانندههای زن را خوب نمیشناسم
و میتوانید هایده را به جای گوگوش به من قالب کنید، ولی زن به طور حزنناکی میخواند
«اشکمُ در بیاری، در تب و تابم بذاری!» طوریکه دلتان میخواهد بروید کلهی مرد را قلفتی (؟)
از گردنش بکَنید! بعد وقتی نوجوان بودم و این ترانه شروع میشد خودم را در رابطهای
دردناک میدیدم، درست عین این زن زمزمه میکردم «اشکمُ در بیاری، در تب و تابم
بذاری!» و رابطه همچنان تاریک و دردناک و حزنانگیز بود و ماند توی ذهنم … آن
رابطهی کشکی توی ذهن نوجوانم را میگویم. و گاهی به این فکر میکنم واقعاً چرا؟