نگاهی بر کتاب آخرین انار دنیا

من حوصله‌ی فوق‌العاده‌ای دارم در تحمل دوستی‌های بی‌ثمر، عشق‌های مزخرف، مکالمات طولانی سر مسائل الکی و البته خواندنِ کتاب‌های دوغی، کشکی.

رمانِ «آخرین انار دنیا» را خواندم. نه به زور و اکراه و نه سر تعارف. خواستم ببینم چطور می‌شود یک رمانی مثل این اینقدر محبوب باشد؟ و اصلاً این سبکِ رئالیسم جادویی چی هست؟

من منتقد ادبی نیستم ولی به عنوان یک خواننده، کتابی را خواندم که دارد جهان سومی را نمایش می‌دهد که درگیر جنگ است. جنگ از انقلابی شروع می‌شود که دیکتاتوری را فروکشیده است. مشخصاً در کردستانِ عراق است که هم‌مرز ایران و ترکیه است. هیچ عامل خارجی هم وجود ندارد، حرص و آز و خشم و نفرت و قدرت‌طلبی و شهوتِ خودِ مردم جهان سوم است که دارد جنگ را کِش می‌دهد، جنگ را می‌زاید و می‌پرورد بی اینکه پیر و فرتوت شود و بمیرد. صلحی نیست. هیچ‌کجا صلحی به چشم نمی‌خورد. همه در حال دریدن و مُردن هستند. زایشی اگر بوده، در گذشته بوده است.

در رمان، زن یا چادری است و بوی عرق می‌دهد یا بیوه‌ی فاحشه است یا مادری مُرده. تنها دو دختر/خواهر از ابتدا تا انتهای داستان حضور دارند که رها و باکره‌اند و با هم هم‌قسم شده‌اند که ازدواج نکنند. پیراهن سفید پوشیده‌اند و تا اواسط داستان، کارشان فقط آواز خواندن است. تنها بعد از اینکه مظفر صبحگاهی از باغ فرار می‌کند، می‌فهمیم که آنها دانشجو هم بوده‌اند و حالا معلم مدرسه‌ای در روستایی دورافتاده هستند. آنها نمی‌زایند، چون زاییدن در جهان سوم یعنی جنگ.

مادرها جمله‌گی مُرده‌گانند. حتی مادر دو خواهر [لاولی و شادری سپید] را هرگز واضح نمی‌بینیم و ناگهان حذف می‌شود. در تمام داستان فقط یک مرد عاشق می‌شود که دل‌ش از شیشه است و جواب رد که می‌شنود می‌میرد ولی خوب، آن هم مشکوک است. مردهای دیگر هرگز عاشق نیستند، هیچ مردی عاشق نیست، آنقدر فاحشه است که عشق را بکُشد. حتی مرد وارسته‌ای مانند شمس جمیل هم که پیرمردی فرتوت است، عاشق زن بسیار جوانش نیست. او برای فرار از هیاهوی جهان، به نقطه‌ای پناه برده‌است تا کنار مِی و زن، جنگ را فراموش کند. این کار را یعقوب هم می‌کند. تمام فرمانده‌ها با زن حنگ را تحمل می‌کنند. زنانی که اگر بزایند، سر زا می‌میرند!

مظفر صبحگاهی شخصیت اصلی داستان، هیچ حرفی از همسرش به میان نمی‌آورد. او تنها به یاد پسرش است که بیست و یک سال زندان را تحمل می‌کند. «سریاس صبحگاهی»، پسر او که بعداً می‌فهمیم سه نفر به این نام وجود دارد، رئوس مثلث داستان ما هستند: سریاس فیلسوفِ فقیر، سریاس بی‌سوادِ جنگاور و سریاسی که تنها می‌دانیم قربانی جنگ است. اضلاعش، مظفر صبحگاهی، یعقوب صنوبر و شمس هستند. مثلث میان دایره‌ای احاطه شده است به نام جنگ؛ چون پایانی ندارد. حتی ندیم شاهزاده، پسر نابینای داستان، زیر آخرین انار دنیا به بصیرت دست می‌یابد که البته ثمره‌ی دیدارش در عالم رویا با «پدر»ش است. او نیز از مادر سخنی به میان نمی‌آورد. آیا هم‌چنان که مظفر احساس می‌کند پدر تمام کودکان کردستان است ما باید دنبال مادری واحد باشیم؟ مادر وطنی مثلاً؟ مادری مرده؟ بیوه‌ی فاحشه؟ سر زا رفته؟

آخرین درخت انار دنیا که نماد وحدت در عین کثرت است، کارکردش این است که مدام کنار ریشه‌اش پیمان خاک شود. زیرش که بخوابی معرفت می‌یابی. تنها بر بلندای مسطح کوهی، میزبان انسان‌های نسبتاً پاک داستان است. اما از دو سریاس، دو تا حرامزاده‌اند و ما هر سه سریاس را زیر درخت می‌یابیم. بی که بدانیم کدام فرزند پاکزاد است. نزد هر سه سریاس، انارهایی شیشه‌ای است که فقط دو تای آنها ـ همانند دو سریاس زنده ـ بافی مانده‌اند. ما می‌دانیم دو سریاس از این سه، ندیم و ممد دل‌شیشه‌ای هرگز عاقبت به خیر نشدند. مظفر نیز در دریا سرگردان است. سریاس سوم؟

در تمام داستان هیچ اشاره‌ای به غرب نمی‌شود مگر به عنوان مکانی امن برای جوانان مفلوکِ جهان سومی. مگر پزشکان انگلیسی که فرزندانِ قربانی جنگ را برای مداوا می‌پذیرند. غرب امن و میزبان است. مانند تمام زن‌های داستان که مادرخوانده‌هایی مهربانند. غرب نیز مادروطنی ناخوانده و مهربان است.

رمان در ایران معروف شده است چون اسم ایران چندین بار در این کتاب آورده شده است و نوستالجیک است. ظاهراً رمانی موفق در سبکی جادویی و کم‌نظیر است. چون نویسندگان غربی را شیفته‌ی خود کرده است و مهمترین و بالطبع حرفه‌ای‌ترین اثر ادبی کُرد به شمار می‌رود! (+) هر چه که هست، برای من کتابی فاقد هویت و اصالت است. البته با عطفِ به برخی توصیفات و تشریحات قابل تأمل.

کامنتینگ فعال

استفاده از مطلب با درج منبع بلامانع است.

___________________________________________

* این حس تبرّی را من در نوجوانی در رمان «کلبه عمو تم» حس کردم. رمانی که مثلاً در مذمت برده‌داری بود در عین حال از سفیدپوستان برده‌دار خیلی زیرپوستی دفاع می‌کرد و سیاهان را مردمی تنبل و از زیر کار در رو معرفی می‌کرد. تبرئه‌ی غرب.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.