علی دفتر، سأجمعُ کلَّ تاریخی*

دفترها را از تبریز آوردیم. دفترهای خاطراتم را می‌گویم. آنچه نوشته‌ام از سالهای خیلی دور تا قبل از پاگیر وبلاگ شدنم. از بیست سال پیش یعنی. نوشته‌هایی که وقتی مرورشان می‌کنم، جسته گریخته، دلم می‌خواهد بغلم کنم. خودم را بغل کنم. بگذارم نفس حبس کرده‌اش را به هر شکنجه‌ای که شده بدهد بیرون. گریه کند. زار بزند. دفترهایی که احدی تاکنون آنها را نخوانده است … حرف‌های ناگفته‌ای که قبل از اینکه جواب سلامم را بدهد ریخته‌ام توی سینه‌ی وسیعش. مارتین را می‌گویم.

دلم می‌خواست، همین دم دلم می‌خواست بلند می‌شدم، می‌رفتم سراغشان. ورق می‌زدم‌شان. بعد از یک جاهاییش عکس می‌گرفتم. می‌گذاشتم اینجا. و پایش می‌نوشتم: دلم برای خودنویس شیفرم تنگ شده است. دلم برای نوشتن تنگ شده است. دلم برای ساده نوشتن، بی‌ترس نوشتن، با آزرم نوشتن تنگ شده است. بنویسم چقدر دلم برای دست‌خطم تنگ شده است …

__________________________________

* از عناوین دسته‌بندی رامک عزیزم (+)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.