مرد گندهای که مدام سینهاش خسخس میکند کسی را تهدید میکند که اگر پول توجیبی و کرایه را ندهد میآید و همه چیز را به هم میریزد.
مرد گنده پرویز است و به خاطر چاقی شدید و سیگار کشیدن سینهاش خسخس میکند. کار ندارد. تشکیل زندگی نداده است. خوب نمیپوشد. به خودش نمیرسد. و با پدرش زندگی میکند. نه! برای پدرش زندگی میکند.
نمایش مدام زنان و دخترانِ سگ به بغل در ابتدای فیلم حساسیت بیننده را از پرویز منحرف میکند. اما یک جایی پس گردنیِ محکمی به بیننده میزند که حواسش را جمع کند: چون سگها حق ورود به /زندگی در شهرک را دارند ولی پرویز نه.
خشونت در فیلم روان است. این روان به معنای ساری بودن هم هست و هم نیست. روانِ دوم به معنای لطیفِ آن است ـ و نه البته لطافت: درست مثل فیلمهای تارانتینو مثلاً. خشونتِ یک مرد غولپیکر که عمری را در خدمتِ کسانی گذرانده است که نمیدیدندش و هنوز هم، فقط لجِ آدم را در میآورد. با خودش میگوید این آب نمیدیده وگرنه شناگر قابلی است. با هر خشونت و ارعابی، خاطر بیننده را مکدر میکند. تکرار در مکالمات، روزمرگی و بطالت، نمیگذارد به کُنهِ ماجرا پی ببرد. نویسندهی فیلمنامه و کارگردان (مجید برزگر) علیرغم بازی خشکِ سه بازیگر اصلی فیلم، به زیبایی در به سرانجام رساندنِ ماجرای پرویز موفق بودهاند. همان روانیِ خشونتِ فیلم پرویز را میگویم.
__________________________________
* از استاتوسهای فیسبوک حسین وی.
** امیدوارم غولِ تو اینطوری نباشد مریم جان (+)