فیلم سینمایی «فرشتهها با هم میآیند» را تماشا کردیم. انتظاری را که داشتم بر آورده نکرد. میتوانم این فیلم را بگذارم در لیست «بنجلهای شرقی» و خیال خودم را راحت کنم.
فیلم، روایتِ زندگی زوج بسیار جوانی است غریب در شهر تهران که مرد خانواده طلبهای است که بعد از کلاس و درس و بحث میرود سر ساختمانها سیمکشی میکند و بسیار خاکی و خجالتی است. در خانه؟ همسرش هنوز دیپلم نگرفته باردار است و مدام ویار میشود و این طلبه دست به سینه اطاعت میکند. زندگی زناشوییشان پر از ادا و اطوارهای معمول است. قلقلک دادن و بوسیدن و قربانِ چالِ گونهات بروم. دلشان به پسر خوش است که خبر از «سه قلو» به میان میرسد.
صاحبخانه مردی سادهلوح است که مدام از طلبه میپرسد فلان جا و بیسار جا آشنا ندارد؟ چرا؟ چون طبعاً آخوندها تههاشان به آن بالاها بند است دیگر. فیلم اصرار دارد این نکته را مدام گوشزد کند. فیلم نکات را مدام گوشزد میکند: جایی آشنا ندارد. یارانه نمیگیرند. طلبهها هم توی خانه زنهاشان را قلقلک میدهند!
یکهو کارگردانی پیدایش میشود که از طلبه خوشش آمده و میخواهد در فیلمش بازی کند. تابویی در حالْ شکسته میشود. طلبهای که سه تا دختر ناگهان وارد زندگیاش شده است که یکیشان مدام باید زیر چادر اکسیژن باشد خوب لابد پول لازم است. یارانه هم که نمیگیرد. کار ساخت و ساز هم خوابیده است پس بازی میکند. صدای تشت، بعد از چاپ عکس او در جلد مجلات بلند میشود. در حوزه همه رو از او میگردانند و جواب سلامش را هم نمیدهند. ماجرایی تا این حد پیچیده ناگهان با سکانس عجیب و غریب دست به عبا شدن او و طلبهی دیگری در دستشویی حوزه فیصله مییابد: «این حدیثی که گفتم از کیه؟»
علاوه بر این، ناگهان رابطهی زنی که کاملاً در جریانِ فیلمنامه است با طلبه هم بد میشود. و باز ناگهان رابطه شیرینتر از عسل میگردد.
در پس زمینهی مباحثاتِ حوزه همانی صدایی سخن میگوید که در طلا و مس بود. در این فیلم هم مابینِ شلوغیها یکهو مرد به زن میگوید چقدر زیبا شدهای.
آقای محمدی خیلی سعی کردهاند نگاهی به زندگی و چالشهای یک طلبه در ایران بپردازند ولیکن، دست به آفرینش یک بنجل شرقی زدهاند. دستشان درد نکند. ما که نفهمیدیم فرشتهها این وسط چه کاره بودند.
پ.ن: در قسمت موارد ویژه، خانم نازنین بیاتی آرایش کرده و زیبا نشستهاند به گفتگو. البته به نظر من خیلی خوب بازی میکند. معصومیت خاصی در صورتش است که مثلاً ترانه علیدوستی ندارد. تیپشان تقریباً شبیه هم است. انگار که خانم بیاتی الگوی بازیگریشان علیدوستی باشد. که هست. اما موضوع این است که ترانهی توی فیلم با ترانهی بیرون فیلم یکی هستند. اما نازنینِ توی فیلم دارد مثل زنگنه و حمیدی، آن معصومیت را بیرون از فیلم خدشهدار میکند. نمیدانم توانستم منظورم را برسانم یا نه.