هرگز ظاهر زندگی دیگران را با باطن زندگی خود مقایسه نکنید ۲

ویولت از همان زمان وبلاگ‌نویسی، یک کاری انجام می‌داد که اسمش را گذاشته بود با صدای بلند فکر کردن. وقتی مشکلی برایش پیش می‌آمد خصوصاً مالی، آن را با صدای بلند با مخاطبین وبلاگش در میان می‌گذاشت و کمک می‌خواست. و کمک می‌گرفت. این‌طوری هم نیاز مالی او رفع می‌شد و هم دوستانش نیاز ارتباطی‌ خودشان با او را اقناع می‌کردند. خیلی خوب بود. قشنگ بود اصلاً.

چند ماه پیش متوجه شدم به یک ویلچر حمام نیاز دارم. دیگر حمام بردن من برای امیر و دیگران سخت شده بود. چند وقتی دنبال ویلچر مناسب گشتم. بین دو نوع ویلچر مانده بودم. یکی باریک و مناسب سفر بود ولی می‌شد برای حمام هم از آن استفاده کنم. اما روی یکی از همان با صدای بلند حرف زدن ویولت، یک ویلچر حمام عین همان پیدا کردم و تصمیم گرفتم همان را بخرم. پیدا کردم و چون گیر مالی داشتم با خودم گفتم چه اشکالی دارد با صدای بلند فکر کنم؟ خیلی سخت بود. از یک واسطه کمک خواستم و به لطف او مبلغ بیشتری از نیازم حتی جمع شد. ویلچر را گرفتم و بقیه پول را نگه داشتم برای دارو به درخواست کمک کننده‌ها.

خب تا اینجا بد نبود. اما ماه بعدش اتفاقات عجیبی افتاد و دقیقاً همان میزان پولی که برایم جمع شده بود خسارت دادم. مجبور شدم قرض بگیرم و مبلغ کوچولوی قرض‌الحسنه خانگی را هم از دست دادم. طوری پاکسازی شدم که انگار نه انگار با کمک عده‌ای از دوستان قرار بود از فشار مالی رد شوم. فشار مضاعف شد هم مالی هم روحی هم جسمی. الآن موقع استفاده از ویلچر یاد تمام اتفاقات می‌افتم و ناراحت می‌شوم. سوالات عجیبی به مغزم هجوم می‌آورند و آیا ارزشش را داشت؟

و جواب یک کلمه است؛ نه.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.