می‌سوزم به سوزی که می‌سوزدم

دهانم مزه سس مایونز گرفته که با کلم برگ سفید خورده باشی. دیشب مزه خیار بود. محتویات معده‌ام می‌جوشد، غلغل. قلقل، هر چی. معده‌ام نمی‌تواند قندیجات را بسوزاند. هر قندی که فکرش را بکنید. بعد زیرش لاستیک می‌سوزانند که دود و کثافت و حرارتش تمام تنم را می‌سوزاند، حتی پوست صورتم را. دلم هیچ غذایی نمی‌خواهد. هیچ شیرینی حتی ناپلئونی. دلم میوه نمی‌خواهد. سر جمع در روز یک وعده غذا می‌خورم. خیلی لاغر شدم.  و دهانم طعم چوب خشک می‌دهد. البته امشب نه، امشب مزه سس مایونز گرفته که با کلم خورده باشم.

بفرما! رسماً خدای خورشید شدم مارتین.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.