دهانم مزه سس مایونز گرفته که با کلم برگ سفید خورده باشی. دیشب مزه خیار بود. محتویات معدهام میجوشد، غلغل. قلقل، هر چی. معدهام نمیتواند قندیجات را بسوزاند. هر قندی که فکرش را بکنید. بعد زیرش لاستیک میسوزانند که دود و کثافت و حرارتش تمام تنم را میسوزاند، حتی پوست صورتم را. دلم هیچ غذایی…Continue reading میسوزم به سوزی که میسوزدم
برچسب: خدای خورشید
مرا ببخش که انقدر دوستت دارم
عکس را آذر دو سال پیش نوه خواهرم از شاهگلی گرفته بود. همان موقع آمدم بنویسم اما ماند. عکس را که دیدم یاد تو افتادم با اینکه ما هرگز آنجا نبودیم. یاد خیلیها میتوانستم بیفتم، از شادی و هداک گرفته تا حمید. محکمتر از همه امیر و قابل فرضتر از همه هادی. اما یاد…Continue reading مرا ببخش که انقدر دوستت دارم
تو بیا
وقتی ترانه تیتراژ سریالی که میخنداندت، قلبت را میفشارد که انگار هنوز آذر سال نود و پنج است. آغاز گریهها و حیرتها و بیکسیها و بیعشقیهایت. تو بیا تا آرام بگیرد قلبم، پشت پلکهای متورم و دردناک از گریههای دم به دم، نور متصل باش، آبی بیکران باش، عشقی روان باش. تو بیا ای شور…Continue reading تو بیا
من چگونه هوش دارم پیش و پس *
دلم میخواهد بنشینم روی پاهایت، سرم را بگذارم روی شانهات. تو کف دستم را باز کنی و ستارههایش را بشماری. خطوط را برسانی به هم. بگویی خورشید خانم چقدر عشق. این همه عشق. سرت را که خم کردهای روی کف دستم ببوسم. موهایت را بو کنم. بگویی خدای خورشیدم، بگویم که چقدر دلم تنگ شده…Continue reading من چگونه هوش دارم پیش و پس *
همهاش خواب بود
کاش همهاش خواب باشد. نمیدانی چقدر دلم رویا میخواهد. توی رویا شعله اجاق را کم کنم نگاهی سرسری به اتاقها بکنم و در حالیکه خط آبی دور چشمهام را پررنگ میکنم نگران این باشم که چی بپوشم؟ هوا سردتر شده است. از خانه بزنم بیرون و برسم به قشنگترین نقطه عالم. درختان برهنه سر و…Continue reading همهاش خواب بود
إنی کنتُ مِن الظالمین
بیا یک محاسبهای بکنیم. من در خفا، گیرم پشت سرت کاری کردهام که نباید. بین من و خدا و کسی. کسی ناکسی کرده باشد شاید هم معقول و موجه کارِ کردهام را با تو در میان گذاشته است. عصبانی هستید؟ خیلی. حق هم دارید. بعد چه میکنید؟ این موضوع را حالا بی بال و پر،…Continue reading إنی کنتُ مِن الظالمین