چه بی‌رحمم، به دندانش گزیدن آرزو دارم

نوشتم دلم برایت تنگ شده است. می‌دانستم هیچ پاسخی نخواهد داد. می‌دانستم بعد خواهد گفت ندیدم یا خواب بودم. می‌دانستم بفرستم جز آزردن خودم نتیجه‌ای ندارد، نخواهد نوشت من هم دلم برایت تنگ‌ شده است، یا هر چی. همه را می‌دانستم اما هورمونها می‌گفتند بفرست و فرستادم. لابد خواب بود، لابد ندیده بود و دو ساعت گذشت یا بیشتر. شکنجه باید کامل می‌شد. شکایتی، گله‌ای و مثل همیشه ناگهان می‌دید. ناگهان هر دو پیام با هم می‌رسید. ناگهان هورمونها کارشان را می‌کردند و اندوهی عمیق، چون گوه‌ای، شکاف را بیشتر می‌درید و بیشتر از تمام این سالها می‌فهمیدم تمام است، تمام. در این خانه کسی نیست و در این گور مرده‌ای و در این جهان مرهمی.

هورمونها آرام می‌گیرند و باز با فاجعه کنار خواهم آمد.

 

یک دیدگاه روی “چه بی‌رحمم، به دندانش گزیدن آرزو دارم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.