نفاسات فی العقد

بسیار احساس شکست خوردگی دارم. احساس زنی که در جهان وامانده است بی هیچ یاوری مادی و معنوی. با بدنی که عملاً هیچ حرکتی ندارد طعنه‌ها و آزارها را تحمل می‌کند و در نداری کامل لبه پرتگاه نیستی ایستاده است. دارم آخرین رمق ایمانم و اعتقاد قلبی و یقین عقلی‌ام را نیز می‌بازم. آن هم‌ نه در قبال عنایتی دنیوی و پاداشی و رشوه‌ای یا ترفیعی. آخ. بازنده نیستم؟

دو روز است دیوار دژ مقاومتم فرو ریخته و به انتهای قدرت انسانی فانی که طمع ابدیت داشت رسیده‌ام. به دختری فکر می‌کنم که بیست و چند سال پیش موقع جارو زدن حیاط، عابدانت و خالصانه چنگ به دامن خدایش زده بود چون هیچ‌کسی را در جهان نداشت. همان خدا طمعش را برآورد البته و زیر دندان دخترک مزه کرد. قرنها‌ گذشت مارتین و هر آنچه داشتم حتی ایمان خلل‌ناپذیرم دارد می‌برد. دارد دارم صفر می‌شوم. چرا مقاومت می‌کنم؟ پانزده سال از مردادی که زن همسایه روبرویی، مادر دور و نزدیکترین رفیقم که طاقت نداشت از او قهر باشم، نخ سیاه را جلوی چشم همه ما در تمام ساعتی که نشسته بود کنارمان، خانه ما، گره زد و گره زد و گره زد و گره زد گذشته است. چطور توانست؟ چطور وجدانی دارند؟ من همبازی دخترهایش بودم. راز دار طاهره. من جانم می‌رفت برای یک لحظه بغل گرفتن فاطمه. من در خانه‌اش رفت و آمد داشتم. مثل دخترش بودم. نبودم.

چطور توانست بعدها در مراسم سالگرد مادرم بیاید جلو و حالم را بپرسد؟ چطور عروسش به من گفت تعریف مرا زیاد شنیده است؟ کدام تعریف؟ اینکه چه ساده دل بودم و چه فروتن؟ چه شاگرد اول بودم و درسخوان و نجیب؟ چه بی سر و صدا و سر به زیر؟ بهش از نخ سباه پر گره آن مرداد ۸۶ و چه بسا نخ‌های دیگر چه؟ گفته بودند؟ از خنجرهایی بنویسم که از کودکی خورده بودم؟ از چشمهای پر نفرت؟ دلهای پر کینه؟

اگر به چهل و چهار سالگی رسیده‌ام، گیرم اینطور ناتوان و بی‌چیز، از میان آن همه که گمان نکنم جرأت کنم بنویسم زخم خنجر نفرتها و حسادتها فقط از آن دامن پر لطف خدا بوده. وگرنه رسولش گفته چه قبرها که از زخم چشم پر شده‌اند.  هنوز از این نعش وامانده هم دست نکشیده‌اند. چه بسا نعل‌های تازه. بلانسبت.

خسته‌ام مارتین. به مو رسیده‌ام و ابداً دل به نگسستنش نبسته‌ام. کاش پاره شود. رها شوم. مردن چه دشوار واقع می‌شود.

2 دیدگاه روی “نفاسات فی العقد

  1. سلام و وقت بخیر
    خانم جعفری مقاله شما را که در زمینه ترجمه شعر ترکی استاد شهریار بود ( مجله گل آقا سال ۸۶ ) مطالعه کردم به راهنمایی شما در این زمینه نیاز دارم اگر برایتان مقدور است در این زمینه خواسته ام را مطرح کنم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.