از مشقات زندگی راحت

با خواهر ساکن روستایم از سرما می‌گفتیم. رسیدیم به کُرسی. از زمان کودکی‌اش گفت و اتاق بزرگ و کرسی و لحافش. از لحافهای یدکی حتی. از زحمت الک کردن ذغال و مشقتش برای مادر. بعد گفت آن موقع سختی بود الآن راحتی است ولی چه فایده قلب‌ها سرد و بی‌محبت شدند. انقدر قشنگ گفت که دلم خواست حرف من بود. گفت قدیم مشقت بود ولی قلبها گرم بودند.‌

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.