عیسی ز احمق می‌گریخت

احتمالاً جمع شدند گفتند ببینیم چه کسی برود خوب است، با خودشان گفتند شهاب و رامبد جوانتر بودند خدمت رهبر شرفیاب شدند، شهاب هم که جایزه نخلش را هبه کرده در سرزمین کفر به امام زمان (عج)، رامبد هم کلیپ حدیث از امام صادق(ع) گفتنش کلی دست به دست شده لایک خورده پس بلند شوند شب میلاد قائم غائب بروند خانه شهید عجمیان برای قاتلانش رضایت بگیرند. نمی‌دانم. یعنی اینهایی هم که نوشتم خواستم وجهه بدهم به بی‌حیثیتی‌شان که یکی دم و دستگاه مثلاً فیلمسازی‌اش را برده آمریکا علم کرده آن یکی ایراندختش را در کانادا زایمانانده. هر طور می‌چرخانم باز نمی‌شود. هر طور می‌خواهم کارشان را توجیه کنم نمی‌شود.

از آن کوچه‌ها که می‌گذشتند، به در آن خانه اجاره‌ای که رسیدند با چه رویی در زدند؟ وقتی فهمیدند پدر و مادر شهید نیستند و اگر دری گشودند از بزرگی روح و علوّ طبعشان بوده، چطور حرف را شروع کردند و چطور ادامه دادند؟ یعنی هر جور که می‌خواهم توجیه کنم نمی‌توانم. نمی‌شود. جا ندارد اصلاً.

شب عید است خدایا. شب عید منجی عالم بشریّت است. خیلی‌ها فقط با خواندن خبر بهم ریختند، حتی گریه کردند. نمی‌دانم پدر و مادر شهید کجا رفتند و چه بر آنها گذشته، حتی برادرهای روح‌الله که در آن خانه کوچک زانو به زانوی غریبه‌های بی‌شعور نشستند چطور خودداری کردند. اما در این شب عیدی قلبهای مؤمن بسیاری مکدر شده و هر کدورت قلب مؤمنی قلب صاحب‌الزمان را مکدر می‌کند. با قلب مکدر امام مهربانمان چطور کنار آمدند؟ ‌

 

یک دیدگاه روی “عیسی ز احمق می‌گریخت

  1. شب عید است و شما هنوز کینه میکارید ، آن هم به دروغ . همان خدایی که قبول دارید به داد وقت درویتان برسد که خود از همه داناتر است . دلم میسوزد برای امثال شما ، امان از روز افتادن پرده ها .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.