پریروز تسبیح میگفت ما همیشه قبل افطار دستهایمان را به دعا میگیریم و پدر بچهها دعا میکند ما آمین میگوییم. گویا امیرحسین، پسر یک سالهاش سر افطار، تا دیده اینها دارند دعا میکنند خرمای توی دستش را سریع انداخته و دستهاش را به دعا گرفته. اینها هم دعا را رها کردند به خنده.
خداحافظی که کردیم، بلافاصله این را در کانالی دیدم که وصف حال بود فرستادم برای تسبیح. گفتم اینجا هم بماند به یادگار اولین ماجرای امیرحسین در وبلاگم.
ای جون دلم.
تا کجاها بالا بره اون دعایی که یه فرشتهی یک ساله براش آمین بگه.
ای خداااااااا
قربون دستای نازنینش
😍❤️