بی‌خیال برف و باران

علیرضا چند ماه قبل رفته بود در فاز دایناسور و کتاب دایناسور می‌خواست. اردیبهشت همزمان با نمایشگاه کتاب، امیر برای زهرا و علیرضا اطلس دایناسور خرید. سپس‌تر یک فیگور داینا هم گرفتیم. علیرضا غرق شد. هم عشق و هم وحشت.

امروز سیب این عکسها را فرستاده از خانه‌ای که عشقیم برای دایناسورش ساخته و رنگ‌آمیزی‌اش با دستهای کوچولوش دو روز طول کشیده. نمیرم براش؟

سوراخ سقف هم برای این است که شبها ستاره‌ها را تماشا کند.

دیروز بود به گمانم به سیب می‌گفتم نمی‌شود من چیزی در انبان علیرضا قایم کنم و به جرم دزدی، برای همیشه بیاید بماند پیش ما؟

نمی‌شود؟

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.