با بدنی سفت و اسپاستیک بیدار شدم در حالیکه غذای خوشمزهای را میخوردم که فسنجان بود. در خواب دشواری و فشردگی بود. یک جایی با دو سکه پنج تومنی قدیمی سرخ رنگ میخواستم سوار اتوبوس شوم بروم شاهگلی. به سختی روی حاشیه سیمانی بین کرتهای خانه پدری رد شدم فسنجان خوران. انتهای خواب به خانمی که هرگز ندیده بودم گفتم دستت درد نکند زن عمو، خیلی خوشمزه بود. در حالیکه انگشتانش را میلیسید گفت نوش جانت، یکشنبه که بیایی باز هم برایت میپزم. از خودم پرسیدم کدام یکشنبه؟
اسپاسمم شدید است. باز فشار و ضربانم بالاست. در تمام طول خواب دنبال کسی بودم به اسم حاج آقا تفکیک.
سلام سوسنجان
ظاهرا در روایات، یکشنبههای ماه ذیقعده اعمال خاصی داره و خاص هست.
علیک سلام. با خودم گفتم که چی این کامنت؟ یاد خوابم افتادم. درسته فاطمه جان درسته 😭😭