رنجور بود جهان به تشویش*

هنگام برخورد با دشمن در وقت جنگ می‌‌فرمود:

دلهایمان به سوی‌ تو کشیده، گردنمان به جانب تو دراز شده، چشمهامان به تو خیره شده، قدمها به سوی‌ تو به راه افتاده، و بدنها در راه تو به لاغری‌ رسیده است.

خداوندا، دشمنی‌ِ نهان ظاهر شده، و دیگهای‌ کینه به جوش افتاده است. خداوندا، از نبود پیامبرمان، و زیادی‌ دشمنان، و خواسته‌های‌ پراکنده‌امان به تو شکایت می‌‍آوریم. «پروردگارا، بین ما و دشمنانمان به حق حکم فرما، که تو بهترین حکمکنندگانی‌»(اعراف:۸۹)

 

نامه ۱۵ امیرالمومنین علی علیه‌السلام

 

🔍 اول اینکه امام علی علیه‌السلام بارها فرموده در جنگها هر جا و زمانی کم می‌آوردیم، پشت پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم پناهنده می‌شدیم. این دلتنگی‌های شاگردی یگانه نسبت به استادی أدّب شده توسط خدا، خود کلاسی است به پهنای ادب و اخلاق در کون و مکان.

دوم اینکه بار الها، اهل مقاومت و ایستادگی برابر استکبار جهانی که دیگر از نیت صهیونیستی خود پرده برداشته و کینه‌توزانه خون زنان و کودکان معصوم و بی‌پناه غزه را که جز تو کسی را نمی‌خوانند می‌ریزد‌ یاری ده.

بار الها، در فقدان پیامبر و ولی‌امرمان و زیادی دشمنان و پراکندگی خواسته‌هایمان به تو شکایت می‌کنیم. «پروردگارا، بین ما و دشمنانمان به حق حکم فرما، که تو بهترین حکم کنندگانی‌»(اعراف:۸۹)

آمین یا رب العالمین.

پ.ن: داشت وسط حاشیه خوابم می‌برد که در ویراستی، کاریکاتور جدید آقای کمال شرف را دیدم گویا تله‌پاتی باشد و این شد که برگشتم و متن را تکمیل کردم به پیوست این اثر پر نکته و درد.

 

*مولوی

 

2 دیدگاه روی “رنجور بود جهان به تشویش*

  1. آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
    ابر؛ با آن پوستین سرد نمناکش
    باغ بی‌برگی، روز و شب تنهاست،
    با سکوت پاک غمناکش
    ساز او باران، سرودش باد
    جامه‌اش شولای عریانی‌ست
    ور جز اینش جامه‌ای باید،
    بافته بس شعله ی زر تارِپودش باد
    گو بروید، یا نروید، هرچه در هرجا که خواهد، یا نمی‌خواهد
    باغبان و رهگذاری نیست
    باغ نومیدان،
    چشم در راه بهاری نیست
    گر زچشمش پرتو گرمی نمی‌تابد،
    ور به رویش برگ لبخندی نمی روید،
    باغ بی‌برگی که می‌گوید که زیبا نیست؟
    داستان از میوه‌های سر به گردونسای اینک خفته در تابوت
    پست خاک می گوید
    باغ بی‌برگی
    خنده اش خونیست اشک آمیز
    جاودان بر اسب یال افشان زردش می‌چمد در آن
    پادشاه فصلها، پاییز.

    از : مهدی اخوان ثالث

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.