عشق نابینایی است، حُبّ بینایی.

امیرالمومنین امام على علیه السلام فرمودند: «و مَن عَشِقَ شَیئا أعشى (أعمى) بَصَرَهُ و أَمْرَضَ قَلبَهُ، فَهُوَ یَنظُرُ بِعَینٍ غَیْرِ صَحِیحَهٍ ، وَ یَسْمَعُ بِأَذْنٍ غیْرِ سَمِیعَهٍ ، قَد خَرَقَتِ الشَّهَوَاتُ عَقلَهُ ، وأَماتَتِ الدنیا قَلبَهُ.»

هر که شیفته چیزی شود آن چیز دیده‌اش را کور و دلش را بیمار گرداند؛ چنین کسی با دیده‌ای ناسالم می‌نگرد و با گوشی ناشنوا می‌شنود؛ شهوتها خرد او را از هم گسیخته و دنیا دلش را می‌رانده است.

 

یاد مجموعه بحثهایم با دکتر سیامک بهرام‌پرور افتادم وقتی وبلاگ شاعرانه‌ها را می‌نوشت و هر پستش را با «هوالعشق» شروع می‌کرد. من معترض بودم که خدا عشق نیست و به طرق مختلف سعی می‌کردم بگویم وهن خداست. اگر این کلام امیر را بلد بودم نیازی به چندین پست پی در پی نبود. و هنوز هم عشق خدا نیست آقای شاعر. خداوند حُبّ است (+). آفرین به خودم. 

اووه! دیماه ۸۳.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.