هنوز هم عشق خدا نیست!

 

چقدر از تکرار بیزار بودم و اکنون به تکرار گرفتار آمده ام…

 

بحث من بر سر این است که تأکیدا” و مؤکدا” ثابت کنم که عشق و خدا یکی نیستند. و نه اینکه نفس عشق را تکذیب کنم و خیلی برایم سخت است چون تا به حال در مورد عشق و چیستی آن مطالعه نکرده ام و هر آنچه اینجا نوشته می شود بر پایه استدلالات شخصی خودم است و قصد ندارم نظراتم را به کسی تحمیل کنم.

اینها همه برای این است که به نتیجه ای عالی برسم و بفهمم آنچه را که احیانا” از قلم انداخته ام. ار نظرات دوستان عزیز هم استفاده می کنم. امیدوارم سرانجام عشق را آنچنان که هست بپذیرم. شاید در ابتدا چنین به نظر برسد که نمی توان با نیروی عقل به شناخت عشق رسید. زیرا این دو نیرو مقابل هم هستند. من می گویم عشق هم نیرویی است همچون عقل که در خدمت انسان است و نه محیط بر انسان. و نه خدا.

 

ـ لطفا آف لاین مطالعه کنید اما نظرتان را فراموش نکنید.

 __________________________________

 

… که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها …

 

دوست دارم در ابتدا بگویید تفاوت میان این دو جمله در چیست؟
۱) او محبوب است.
۲) او معشوق است.

 

محبوب بودن؛ حسی جمعی و عام است. در این حالت علاقه و حب جمعی از مردم متوجه شخصی یا چیزی می شود. در این حالت کسی ادعای مالکیت شخصی بر محبوب را ندارد، و محبوب محدود نمی گردد.

 

معشوق بودن؛ حسی است شخصی و خاص. عشق عبارت است از مهر و علاقه زیاد و بی حساب یک شخص به شخص یا شیء که اگر نه در عین، در ذهن در مالکیت عاشق قرار می گیرد.

 

طبق این تعریف خداوند را من می توانم محبوب قلمداد کنم اما معشوق نه!(جمله نوشتار قبلی ام را تصحیح می کنم که نوشته بودم خدا نمی تواند معشوق و محبوب باشد.)البته این را نه در حد معبود بودن موجه نمی دانم. زیرا از معشوق و محبوب همواره انتظار می رود به طریقی این محبوبیت یا معشوقیت را حفظ کند حال آنکه معبود موظف به این نیست. عابد از معبودی که برگزیده است انتظار ندارد این مسند را حفظ کند زیرا این مسند را برای او ازلی و ابدی می داند.

 

دوست عزیز؛ اشاره به ظرف بودن انسان در حالیکه قطب دیگر بحث عشق است جز این نمی تواند باشد که عشق مظروف است. اما اگر بپذیرم که عشق فی نفسه مظروف نیست و انسان ظرف زلالناکی عشق است( عین جمله ای که فرموده اید.) پس عشق دارای بعدی مادی( یا بهتر است بنویسم محدود شونده) است که در ظرف می گنجد و چون خدا هیچ بعد مادی(محدود شونده) ندارد من هنوز هم انکار می کنم که عشق و خدا یکی هستند.

 

در پاسختان اشاره کرده اید به آیه ۵۴ سوره مائده(… یحبهم و یحبونهم…) اگر اشتباه نکرده باشم و از این خواستید ثابت کنید “خدا دوست می دارد”. اما تا جایی که من می دانم زبان عربی زبانی است که برای همه حالات انسانی دارای صرف و نحو خاصی است. دستور زبان عربی میان کلمه عشق و حب بی شک تفاوت قائل است، پس صرف اینکه خدا می گوید: قومی که مرا دوست می دارند و من دوستشان دارم نشانه عشق ورزی خداوند نمی باشد.(نمی دانم شاید من دارم اشتباه می کنم!)

 

یکی از دوستان به گمانم آقای کرمانی عزیز فرموده اند اگر خدا دوست داشتن و دوست داشته شدن را دوست نداشت چرا انسان را آفریده است؟؟؟

 


خداوند همواره تأکید می کند که مقصودش ار خلق انس و جن برای این بود که عبادت شود. خداوند حتی به خود نیازی ندارد چه برسد به اینکه برای خویش معشوقی بیافریند و یا عاشقی. و گمان نمی کنم مطالب من نشانه ای از این داشته باشند که خدا دوست داشتن و دوست داشته شدن را دوست ندارد زیرا خداوند همواره انسانها را به دوست داشتن همدیگر و مهر ورزیدن امر می کند.(تأکیدا” دوست داشتن نه عشق!!!) اما موضوع این است که خداوند هیچ جایی از کتب آسمانی اش نفرموده که من انسان را خلق کردم تا مهر بورزد!!!

 

اگر شما بتوانید در قرآن و نهایتا” در نهج البلاغه و احادیث جمله ای پیدا کنید که خدا را به “صفت” عشق متصف کرده باشد من می پذیرم که ” هوالعشق” . اگر نه شعرا و عرفا برای زیبایی کلام خیلی اتصافات ممکن است به خداوند منتصب کرده باشند.

 

 اما “هوالعشق!!!”:
” هوالشافی” گفتن ما هرگز به معنای این نیست که خدا و شفا یکی هستند!!! شافی صفتی است از صفات جلیله و نه حسب این جمله و خطاب، یعنی یکی بودن هو و شافی … چرا دقت نمی کنیم؟؟؟ ممکن است یکی بگوید: آن مرد یا زن گل است. اما این به آن معنا نیست که گل بودن با انسان بودن آن شخص برابر است. گل صفتی(تشبیهی، استعاره ای و…) است که بر آن شخص عارض است. ( هر چند من به خود همین هوالعشق هم معترضم!)

 

حتی زمانیکه ما صفات خداوند را مرور می کنیم تمام آنها بر اوزان ” فعّال” ، “فاعل”( آن دسته از صفات فاعلی که بر ساختن و آفریدن و ایجاد کردن دلالت دارند نه صفت عاشقی که گر چه بر وزن فاعل است سازنده و آفریننده نیست. عاشق عشق را خلق نمی کند و ایجاد نمی کند زیرا عشق قبلا” آفریده شده و وجود دارد بلکه بر فعل عشق فاعل است.) و ” فعیل” هستند و صفتی نیست که او را “مفعول” و یا “فعل” معرفی کند. (در باب معبودیت خدا به حد کافی توضیح دادم. اینرا هم اضافه کنم که معبود بودن خداوند نظر به نیاز خدا ندارد که حتی معبود قرار دادن بت هم نیازی را از آن بر طرف نمی کند جز اینکه عابد را ارضاء می کند. یعنی این عابد است که در این مبحث نفع می برد و نه معبود.) اما معشوق از عشق بهره می برد. معشوق از مورد لطف و علاقه بودن نفع می برد چون یکی از طرفین رابطه است و این نفع بردن با ذات غنی خدا در تناقض است.

 

این جا این سوال پیش می آید که آیا خداوند از شناخته شدن نفعی نمی برد؟؟؟ اینکه خداوند دوست داشته شناخته شود و اقدام به خلق نموده دلیل بر نیاز خداوند برای شناخته شدن نیست؟ نه! زیرا اینجا مراد اراده کردن خدا بر شناخته شدنش است وگرنه خدا می توانست بیافریند بی آنکه شناخته شدنش را اراده کند.

 

دوست عزیز؛ خداوند همه چیز را بر قاعده و قدر خاصی آفریده است. زمانیکه انسان را بر صفت خود می آفریند یعنی این انسان دارای نیروی اراده است که در کل جهان هستی تنها خدا و انسان از آن برخوردارند. البته انسان چون مخلوق است سهمش از این اراده توسط ” نیروهایی” به اذن خداوند محدود گشته است. یکی از این نیروها مرگ است.

 

شما عشق و خدا را به جهت برخورداری از منطق تضاد برابر هم قرار می دهید و انسان را که خود مجموعه ای از تضادهاست فراموش کرده اید. اگر بر این منطق سوار باشیم انسان هم خودِ خداست!

 

عشق نیز همچون سایر نیروها به طبع اینکه همه هستی برای انسان آفریده شده در احاطه اوست. تا زمانیکه خداوند اذن خلف دهد. چونان که مرگ که از همین نیروها است در برابر اراده انسان ضعف نشان می دهد.(شما که پزشک هستید بهتر می دانید چه می گویم. علم دارد ثابت می کند که انسان حتی می تواند درد را در خود بوجود آورد بدون آنکه از محیط بر او محرکی وارد آمده باشد. اراده انسان می تواند مرگ خود را به تأخیر افکنده و یا نزدیک گرداند.)

 

پس من عشق را نه حتی بعنوان صفتی از صفات خداوند بلکه به عنوان نیرویی در جهت اراده انسان می پذیرم که انسان می تواند در برابرش مقاومت کرده و یا بر آن گردن نهد. در نظر می گیریم چون عشق و عقل در برابر هم قرار دارند، عشق از نیروهای نفسانی است و در برابر عقل که از نیروهای روحانی است قرار دارد. مگر اینکه بگوییم عشق با عقل در یک سمت قرار دارند که نه این است .

دو نیروی روحانی یا نفسانی نمی توانند رو در روی هم باشند. عقل نمی تواند نفسانی(غریزی) باشد. زیرا راهبر و منور راه کمال است. پس عشق همراه سایر نیروهای نفسانی چون شهوت در خدمت انسان است. اما اگر به سبب حالات روحانی که همراه عشق پدید می آیند آنرا از حیطه امیال بیرون کشیم من آنرا به عنوان نیرویی خارج از انسان که هنوز هم مسخر اراده انسان به اذن خداست می پذیرم.(مانند مرگ)

 

تا اینجا من عشق را بعنوان یک نیروی خارج بر انسان پذیرفته ام نه محیط بر آن. چون هنوز هم می گویم در تمام هستی تنها یک محیط بر انسان وجود دارد و آن خداست.
خداوند مرگ را بر انسان مقدر فرمود( نه محیط) تا از عصیان و خسران او جلوگیری کند و این مرگ پذیر بودن انسان به معنای فانی بودن آن نیست که چون بر صفت خدا آفریده شده پس جاودانگی در ذات اوست. اما خداوند عشق را برای چه بر انسان عرضه کرد؟( همین جاودان فی الذات بودن انسان علی رغم همه برهانهای اثباتی دیگر از پذیرفتن محیط بودن مرگ بر انسان امتناع می ورزد زیرا اگر محیط بود، انسان با فرود آمدن مرگ از بین می رفت!)

 

خداوند لم یلد و لم یولد انسان را بر دو جنس نر و ماده آفرید. همچنان که نباتات و حیوانات را. زیرا انسان از سویی به خاک(مادون) و از سویی به روح خدا(ماوراء) متصل است. اراده خداوند بر این واقع شد که انسان توالی نسل داشته باشد. پس همانند سایر جانداران دو جنس نر و ماده انسان را پدید آورد و امیال و اعمالی را بر آنها مقدر فرمود تا به تولید نسل بپردازند.

اما برای اینکه میان این دو رغبتی برای این امر ایجاد گردد(زیرا انسان مجبور نیست) پس همچنان که میان حیوانات(مرتبه عالی تر از نبات) شهوت را برقرار فرموده بود حالتی عالی تر از شهوت را برای مخلوق عالی خویش مقرر فرمود که همانا عشق است. هر چند هنوز شهوت هم حضور دارد. اما زمانیکه نزدیکی این دو بر اساس شهوت باشد به مرتبه نازل تر از خود یعنی حیوان متصل می شوند و در صورت اقرار به عشق به مرتبه خویش و نه خدا!

 

عشق حالتی عالی تر از نیروی شهوت است که میان انسانهای نر و ماده برقرار می گردد تا اراده خداوند بر ادامه هستی انسان بر قرار باشد.

 

ممکن است این سوال پیش بیاید که «عشق میان شمس و مولوی» را چگونه توضیح می دهم؟
اشتباه در همین است. زیرا ما هر نوع محبت شدید و عالی و یا حقیر را عشق تعبیر می کنیم. ما حتی در ابراز علاقه شدیدمان به اشیاء هم از کلمه عشق استفاده می کنیم.( من عاشق این آهنگم!… من عاشق این غذا هستم! …) آیا این ها هم صورتهایی از عشق هستند؟؟؟ مسلما” نه! … علت هم آشکار است زیرا ما در تمام زندگیمان تنها یاد می گیریم که کلمات را به کار ببریم اینکه در جای خود است یا نه مهم نیست. مهم این است که بلد باشیم بگوییم عاشقیم. گاهی حتی در معنایی جدای از معنای اصلی بکار می گیریم. برای همین است که مولوی قرنها به داشتن تمایلات نامشروع نسبت به شمس متهم بوده است!!!

 

شاید بگویید هستند زنها و مردهایی که بدون داشتن عشق به تزویج هم در می آیند و زاد و ولد می کنند. یا هستند عاشقانی که هرگز به تزویج هم در نمی آیند … آیا بر اساس طرز تلقی آقای دکتر این اشخاص فاقد ظرفیت برای دریافت زلالناکی عشق هستند؟ یا این عشق که برابر با خداست لطف خود را از آنها دریغ فرموده؟؟؟ یا بر اساس نظر من اینها بعنوان انسان از نیروی عشق محروم مانده اند؟؟؟

ازدواج انسانها با یکدیگر پیرو آیین ها و رسومی است که می تواند مترادف آداب خاص حیوانات در جفت یابی قرار داده شود. اما اگر حیوان بدون اختیار و بر پایه غریزه به این مهم اقدام می کند، انسان از این اعمال خود هدفی دارد که همانا اراده خلل ناپذیر خداست. من نوشتم عشق مرتبه عالی شهوت حیوانی است. و شهوت میلی است که دو جنس مخالف را به سوی هم می کشاند. و عشق هم همین کار را انجام می دهد. جز اینکه چون همه اعمال انسان در جهت نیل او به کمال است، این شهوت در صورت عالی خویش انسان را به سوی کمال ( آنچه اراده خدا بر آن واقع شده است) رهنمون می سازد. این است عشق!

 

کاربرد این کلمه در محاورات روزمره ماهوی آن را زیر سوال برده و از حقیقت خویش منحرف ساخته است تا آن حد که این میل عالی شهوانی را به خداوند نسبت می دهیم و او را عشق و معشوق و عاشق قلمداد می کنیم. حال آنکه مقصودمان جز این نیست که عظمت تعلق خاطرمان را به او _ جل جلاله _ ابراز کنیم. زیرا انسان بالاتر از این کشش نمی شناسد. و چون خدا بالاتر است برای جبران این نقصان که از جهل و کوتاهی اندیشه او در برابر خدایش نشأت می گیرد عشق را عظمت می بخشد تا آن را به حد اعلاء برساند و با آن علاقه به خداوندش را ابراز کند. حال آنکه غافل از این است که دارد خدایش را تا حد خود پایین می کشد.

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

ادامه دارد هنوز شاید …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.