فکرش را بکنید خیلی اتفاقی با عکس زن «مرد شماره یک من» برخورد کردم. شبیه یکی از بستگان نزدیک ماست که وقتی نوجوان بود به شدت از قیافهاش بیزار بود. سیاه و سفید و آتلیهای! احتمالاً دستپخت خود مرد شماره یک منِ همه فن حریف. بالاخره یکی است مثل خودش درس خوانده دانشگاه شریف و مثل او، فالوور علی کریمی و کاوه مدنی. البته عادت خانوادگی دارند از پشتیبانی مالی اعتباری حکومت جمهوری اسلامی ایران که از ۸۸ در براندازیاش میکوشند، نهایت بهره را ببرند ، هر چه نباشد، دانشبنیانی کار میکنند.
از توفیقات خودش و برادرش و اقوام دور و نزدیکش تعجب نمیکنم. بعد عمری به خوردن نان و کره رسیدند اما شخصاً دعاهای مادرش را بیتأثیر نمیدانم. خوشحالم. من آدم بخیلی نیستم، آنهم حسادت به زنی که خبر از پشت صحنه قبل و حال مرد شماره یکش ندارد. مردی در بیکران دنیای موازی. خائن و موذی.
اما، قصه را با این مناجات امام سجاد علیهالسلام به آموزگار قلم میسپارم که استاد پایانبندیهای شاهکار است: «إلهی أشکُو إلَیکَ عَدُوّا یُضِلُّنی ، و شَیطانا یُغوینی ، قد مَلَأَ بِالوَسواسِ صَدری ، و أحاطَت هَواجِسُهُ بِقَلبی ، یُعاضِدُ لی الهَوى ، و یُزَیِّنُ لی حُبَّ الدُّنیا ، و یَحولُ بَینی و بینَ الطاعَهِ و الزُّلفى .
الهى! از دشمنى که مرا گمراه مىکند و از شیطانى که مرا به انحراف مىکشاند، به تو شکایت مىکنم. او سینه مرا از وسوسه آکنده و القائات او قلبم را در میان گرفته است، در پیروى از خواهشهاى نفس مرا یارى مىرساند و دنیا دوستى را در نظرم مىآراید و میان من و طاعت و تقرّب به تو مانع مىشود.»