والس پر هرج و مرج روی خط نازک بدبختی*

منصفانه بهمن گذشته استخوان میانی پنجم پای چپش موقع بازی تنیس شکسته و در این پست ماجرای پنج بار گچ گرفته شدن پایش، هر بار بدتر از قبلش را نوشته است. البته:«این گچ را باز هم باز باید عوض کنم. باورم نمی‌شود فردا باز خدمت بیمارستانم.

شما ممکنه فکر کنید این کارها چی بود؟ می‌رفتی یک دکتر خصوصی. به عقل خودم هم رسید. زنگ زدم و اولین وقتی که پیدا کردم، دوشنبه‌ی هفته‌ی آینده‌ست. آن را هم گرفتم که اگر تا آن موقع نشد، بروم.

آمبولانس ارتوپدی این بیمارستانی که می‌روم، میان بیمارستان‌های وینی خوش‌نام است. اما من ظاهرا همان یک دانه بیماری هستم که قرار است مجموعه‌ای از اشتباهات تکست‌بوک و بدشانسی و ناغافل بودگی‌های بیماری را، همه با هم تجربه کنم.

.

صبح یک دور قبل از جلسه و یک دور بعدش گریه کردم. ممکن است بپرسید مرخصی چی؟ هستم. اما دو ماه قبل از افتتاحیه است. یک ساعت یک بار یکی با آدم کار دارد.

الان نمی‌بینم در خودم که امروز بروم بیمارستان. شاید باید بروم. نمی‌توانم. به جایش این را می‌نویسم چون هم نوشتنش آرامم می‌کند و هم حواسم را متوجه کلمات می‌کند.»

البته اگر این ماجراها در ایران رخ می‌داد، مخاطب عزیزی که می‌خواند به خوبی آگاه است که با چه ادبیاتی مواجه بودیم. برای آگاهی از ادبیات لاله، باید این پست را با فیلترشکن بخوانید. و بعد با ذهن توانمندتان بازنمایی کنید.

آیا من منکر اشتباهات پزشکی در ایران هستم؟ مطلقاً نه. در آرشیو وبلاگ می‌توانید هزاران مورد پیدا کنید. اما منطق تبارشناسی سلیطه‌شناسی پای گچ گرفته شده (+) می‌کوید اشتباهات پزشکی تا این وسعت در وین، را با ادبیاتی بنویسد که ذهن مسخ شده غربگدا بگوید «یک اصطلاحی هست که می‌گوید رنجی که با دیگران شریک شوی، نصف می‌شود. این را این چند روز یاد گرفتم. برای اولین بار در عمرم بی‌خجالت کمک خواستم. از دوستانم. از خانواده. از همکارهام.

خیلی فکر کردم با این تجربه چه کنم. دیدم تنها راهم نوشتنش است.»

 

*ترجمه تیتر آلمانی نویسنده. اصلاً با لب و دهن بازی می‌کند تیتر.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.