جمعه بالاخره بعد از کلی روز بارانی و برفی، رفتیم سر خاک پدر و مادرم. کنار قبر مادرم قبر خانومی هست که همیشه روی آن پتو میاندازیم و من روی آن دراز میکشم. امروز بعد از کلی گریه و ابراز دلتنگی برای بغل کردن مادرم، ناگهان کسی آمد که زائر قبر همان خانم بود. امیر مجبور شد مرا بردارد و بگذارد روی قبر مادرم و اینطوری انگار که او هم دلتنگ من و بغل کردن من بوده، لحظاتی طولانی توی بغل هم بودیم.
عکس را امیر گرفته وقتی که مرا هم محکم نگه داشته، روی قبر مادرم هستم نمیدانستم عکس گرفته است الان برایم فرستاد.
انقدر خسته هستم که میتوانم برای یک هفته فقط بخوابم. امروز هم فقط خوابیدم. از کیف بغل مادر بیشتر از خستگی. اینطور فاکتور بزنم به کسی برمیخورد؟
*فردوسی
به به بغل مادر