دعوت شدهام از «رسانههای جمعی» بنویسم. از اینکه از دیدگاه ِ من، یک رسانهی جمعیی آرمانی چگونه میتواند باشد. یعنی از رسانهی به اصطلاح ملی، چه انتظاراتی دارم؟ + قرار است از «دیدگاه» ِ من باشد. قرار است از رسانهی «جمعی»ی ِ«آرمان»یام بنویسم. ابتدا اینکه: بچهتر که بودم، رسانهی جمعی برای من، یعنی ابزاری که…Continue reading بازی بازی، با تیلیویزون هم بازی؟!
ماه: مرداد ۱۳۸۸
گنجشکها همیشه گرسنهاند.
حساب چشمهایت را نکرده بودم. اینکه همیشه پشت تیرهگی حبسشان میکنی. اینکه قدت آنقدر بلند باشد که نتوانم نگاهت کنم وقتی نمیفهمم منظورت از آمدن چیست. حتی سر شانههایت دور هستند از دستهایم. اینطوری نمیشود! نمیشود اینطور کنار هم، شانه به شانه با کسی قدم برداری که اگر بخواهد میتواند با یک حرکت روی دو…Continue reading گنجشکها همیشه گرسنهاند.