نمیدانم چرا اینقدر از گلدوزی و خیاطی لذت میبرم. بچهتر که بودم پارچه را چند بُرش میزدم و توی تنِ عروسک میکردم. حتی یادم هست یک لباس عجیب و غریبی دوخته بودم برای تسبیح. وقتی یکی دو ساله بود و شاید کمتر. نگذاشتند بپوشانماش. به قول امروزیها خیلی خز بود. بعد یک سالی همراه خواهر…Continue reading و از نخها و سوزنها
ماه: مرداد ۱۳۹۰
نقد یک شبهِ فیلم: شبانهروز
فیلمها عموماً، و نه برای خصوص افراد، از روی نام کارگردان یا هنرپیشههایش، بازخورد اولیه دارد. خصوصاً زمانی که کارگردان نامآور نباشد، تکیهگاه عمومی بر صورتها و نامهای آشنا در فیلم است. به شرطی که آن صورتِ آشنا، فردی باشد که وسواس هنری داشته باشد و نخواهد به هر نحوی در هر فیلمی بازی کند،…Continue reading نقد یک شبهِ فیلم: شبانهروز
روزی روزگاری۲
کلاً معتقدم دنیای کوچولویی داریم. آنقدر کوچولو که حتی کوههایش هم به هم میرسند چه برسد آدمهایش! بعد ممکن است بعد از چهار پنج سال، میزبان مهمانهایی باشی که علاوه بر اینکه آقای مهمان، دوستِ نزدیکِ آقای شماست، خانمشان یکی از خوانندههای قدیمی وبلاگِ شما میباشد! (+) بعد کسی باشد که شما با ایشان چت…Continue reading روزی روزگاری۲
معرفی کتاب
ژاک: دوست ندارم از زندهها حرف بزنم، چون گاهی آدم از اینکه خوب و بدشان را گفته است خجالت میکشد؛ اگر خوبشان را بگویی شاید بد از آب دربیایند، اگر بدشان را بگویی شاید خوب از آب دربیایند. ارباب: نه انقدر در مجیزگویی دست و دلباز باش و نه انقدر در انتقاد تلخ؛ همه چیز…Continue reading معرفی کتاب
در باب بخشایش
یاد گرفتهام فراموش کنم. یعنی ده پانزده سال پیش که مارتین به من یاد داد که «بنویسم تا فراموش کنم»، با نوشتنْ خاطراتِ عظیم و تلخِ زیادی را فراموش کردهام. برای همین هم هست که زیاد در مورد شادمانیهایم نمینویسم، چون نمیخواهم فراموش کنم روزی، ساعتی، آنی لذت بردهام از زندگی و خوشبخت بودهام. اگر…Continue reading در باب بخشایش
اینجا، بدون من!
«اینجا بدون من» نمیدانستم برگرفته از نمایشنامهی «باغوحش شیشهای» (+) است. یک تلهتئاتری از این نمایشنامه یک زمانِ خیلی دوری از شبکهی چهار پخش شده بود. از آن تلهتئاترهای انگلیسی، که دوستشان دارم. خیلی وقتِ پیش بود و فقط علاقهی مفرط دخترک به حیواناتِ شیشهایاش یادم بود، برای همین هم بود که فقط فیلم شروع…Continue reading اینجا، بدون من!
بغضی که نشکست …
*چند ماه پیش حمید[همان آقایی که خانهی ما بودند] مدیر سایت ام.اسسنتر(+) تماس گرفت با من که اگر از من دعوت بشود بروم به یک برنامهی زنده مشکلی ندارم؟ اینکه تمام دنیا بفهمند ام.اس دارم مشکلی برای من به وجود نمیآورد؟ گفتم الآن هم تمام دنیا میدانند من ام.اس دارم، مشکلی نیست. *طی این دو…Continue reading بغضی که نشکست …