در وبلاگم نوشته بودم دکتر گوگل سوادش از دکتر ابراهیمیان بیشتر است و بعد رفتم پیش دکتر بافنده. کلی پول خرج کردم تا نهایت همان حرف دکتر ابراهیمیان را بشنوم. خب حقالناس بود باید همینجا مینوشتم که سواد دکتر ابراهیمیان از دکتر گوگل و حتی دکتر بافنده بیشتر است و البته وجدانش.
ماه: فروردین ۱۴۰۱
تعلیمات دینی ۳
جمعهای که گذشت دلم مهمان افطاری خواست. گیرم به یک عدد خرما که پیامبرم توصیه کرده. دعوت کردم فقط به افطار بدون شام. بعد همه فکرم درگیر شد برای سفره. میترسیدم سفره خالی باشد و بیبرکت. داشتم قرآن میخواندم، همچنان در فکر که آیه آمد به اندازه امکانتان عمل کنید، ما هم عمل میکنیم. آرام…Continue reading تعلیمات دینی ۳
معشوقهٔ خوب ما نگاری دگر است
دیشب شبکه نمایش طلا و مس را پخش کرد. علیرضا آمد کنارم گفت که بیماری آن خانم مثل توست. گفتیم از کجا فهمیدی چشم و چراغ خاله؟ گفت چون مثل خاله روی ویلچر نشسته.
برای کشته شدن چه کنم*
دیشب هیولا عصبانی شده بود. چقدر باید خودداری کند واقعاً؟ دیافراگم را پاره کرد و آتش را ول داد بالا. قشنگ سینه از خلف تا قدام را ساعتها سوزاند. نمیدانم چه کنم. نمیدانم. *روزبه بمانی
هولوکاست
یکی از انواع قربانی در تورات قربانی سوختنی است که در آن گوشت حیوان قربانی باید به طور کامل بر قربانگاه بسوزد. نام این قربانی در عبری «عولا» به معنی بالارونده است، چون هدیهٔ تقدیمی در شعله و دود به سمت خداوند بالا میرود. در ترجمۀ یونانی تورات این قربانی «کاملسوز» نامیده شده که به…Continue reading هولوکاست
فخرالجنان
اسم مادرم خدیجه خانوم بود. خدیجه خالی نه، خدیجه خانوم. من همیشه به اسم مادرم مباهات میکردم. بچه که بودم کیف میکردم اسم مادرم خدیجه خانوم است، انگار مادرم مدیر مدرسه باشد یا ماشین شاسی بلند سوار بشود. وقتی در فرودگاه جده، مأمور جوان اسم مادرم را خواند و بهبه گفت و تکرارش کرد تنها…Continue reading فخرالجنان
بازار چنین خوشتر؟
دو دوست و همکار قدیمیام داشتند میرفتند. از دهانم پرید خوش به حالتان. در همان وضع که خودم متعجب بودم که یعنی چه؟ در دهانم چرخید شما مرا خوشحال کردید، من چطور خوشحالتان کنم؟ دوستم گفت ما هم از دیدنت خوشحال شدیم خب.