امیر میگوید مثل صدای آلارم گوشی صدایش میزنم. ( بیدارش میکنم) نمیداند معلوم نیست در کدام لایه ممکن است جوابی که میدهد خودش باشد.
ماه: فروردین ۱۴۰۱
شله قلمکارش ها
بله، دلم برای آشهای نیکو صفت تهران تنگ شده است.
مرا به خاطر شاه نجف عذاب مکن
مادر نشسته بود پشت میز ناهارخوری وسط کوچه. داشت سیبزمینی پوست میکند. دیدم بند آخر سه تا انگشتانش کنده شدهاند. گفت آره مادر کندمشان، این هم بوی بد میداد کندم انداختم دور، انگشت شست دست راستش را میگفت. انگشتها جوش نخورده بودند. اما نه خونی بود نه زخم دلمه بستهای.
آوخ
دامن از دستم کشیدی، گریه تا دامن دوید دور شو گفتی ز پیشم، اشک پیش از من دوید میرزاعرب ناصح
هر لب که خندهای کند از شادی من است
و در اثنای آن بیماری، از جمله تحفههایی که به من عنایت کردی این است که فرشتگان نویسنده بر عهده من اعمال پاکیزهای نوشتند؛ اعمالی که نه دلی در آن فکر کرده و نه زبانی به آن گویا شده و نه عضوی در انجامش رنج برده؛ بلکه بخششی از جانب تو بر من و احسانی…Continue reading هر لب که خندهای کند از شادی من است
یا اخت القرآن
پریشب از درد بیدار شدم. یاد گذشته افتادم. روزهای پروانگی. خوابم پریده بود، باز کردم صحیفه بخوانم، دعای پانزدهم بود، نمیدانم چه گذشت بر من. چه کرد با من. اما پشیمانم یک عمر از این کتاب غافل بودم. چطور این گنج را نکاویده بودم. این آرامشبخش حزنانگیز شادیبخش را.
میسوزم به سوزی که میسوزدم
دهانم مزه سس مایونز گرفته که با کلم برگ سفید خورده باشی. دیشب مزه خیار بود. محتویات معدهام میجوشد، غلغل. قلقل، هر چی. معدهام نمیتواند قندیجات را بسوزاند. هر قندی که فکرش را بکنید. بعد زیرش لاستیک میسوزانند که دود و کثافت و حرارتش تمام تنم را میسوزاند، حتی پوست صورتم را. دلم هیچ غذایی…Continue reading میسوزم به سوزی که میسوزدم