در یکی از قسمتهای مختارنامه، آنجا که پسر مالک به مصاف ابنزیاد رفته بود، دو جا در وصف و مجدش گفتند که پشت و نسبش آنچنان بالا است که آنها سر خم کنند و اطاعت نموده و دعوتش را بپذیرند. هر دو بار این جملات قلبم را سوزاند. آیا نسبی بالاتر از پیامبر ختمی مرتبت…Continue reading بار هستی
ماه: مرداد ۱۴۰۱
بید و باد و باقی ماجرا
اگر گمان کردید بعد از تحمل معده درد دیروز و دیشب، امروز ناهار چیزی غیر از کوکوسبزی خوردم اشتباه گمان کردید. امروز نان کمتر خوردم و آخرش را با یک عدد گوجهفرنگی کوچک سر هم بندی کردم. درد؟ البته که هیولا شوخی سرش نمیشود ولی فکر میکنم بیشتر از سبزی، با نان مشکل دارد. بدون…Continue reading بید و باد و باقی ماجرا
پزنده آخه؟
۱.تازه ازدواج کرده بودیم. برای ناهارمان کوکوی دو رنگ پختم با گردو و زرشک. امیر استقبال نکرد، یادم نیست خورد یا نه ولی این شد که دیگر کوکو نپختم. ۲. همه کوکوها را دوست دارم بجز کدو. در عوض عاشق کوکوی هویج هستم که خیلیها اصلاً اسمش را هم نشنیدند و از خوف مزه احتمالاً…Continue reading پزنده آخه؟
و جعلنا نومکم سباتا*
لذت خوابیدن و آسودن و تجدید قوا در طول شب بر ما مقرر فرمودی، حال آنکه خودت هرگز نمیخوابی. نازنین پروردگار، مهربان ملک و صاحب. *انبیا:۲۱
تأویل
بعد از اذان که خوابیدم، خواب دیدم سیل آمد. با امیر رفته بودیم قدمزدن و من راه میرفتم. یکهو جماعتی از آب میآمدند بیرون و انتهای خیابان آب در حال نزدیک شدن بود ولی کسی داد نمیزد اطلاع بدهد. من و امیر شروع کردیم به دویدن و من در هوا میدویدم. این نوع راه رفتن…Continue reading تأویل
سخن از تلخی یک ناپیداست
یادم نیست چند سالم بود. صبح روز جمعه همچنان که پدر هنوز از رختخواب جدا نشده بود سرم را گذاشتم روی بالشش و خوابم را تعریف کردم. خواب دیده بودم برف زیادی باریده بود و همه جا یخبندان شده بود. من یخ حیاط مدرسه را دنبال چیزی میشکستم و میکندم. ناگهان بقچه ترمه ابریشمی نفیسی…Continue reading سخن از تلخی یک ناپیداست
کار از خلخال گذشته است
در کانال فرزند یکی از مراجع تقلید، خانوادهای برای کمک معرفی شده، یک نفر زیرش نوشته اگر ارزشی هستند بگذارید آنقدر عذاب بکشند که بمیرند. من ارزشی هستم و از وقتی امیر کامنت را برایم خوانده در حال عذاب کشیدنم تا بمیرم.